//
کد خبر: 365204

خیانت و رابطه نامشروع زن متاهل/ او در دام فهمیه گرفتار شده بود!

وقتی با مصرف قرص های لاغری فهمیدم که معتاد شده ام، دیگر چاره ای جز استعمال مستقیم شیشه نداشتم ولی این موضوع را از شوهرم پنهان کردم.

زن 31 ساله که با شکایت همسرش و به اتهام خیانت و رابطه غیراخلاقی دستگیر شده بود، درباره این ماجرای تلخ به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: 9 سال قبل «تورج» به خواستگاری ام آمد.

آن زمان من در کنار خانواده ام و در یکی از مناطق مرفه نشین تهران زندگی می کردم ولی تورج به تازگی در یکی از ادارات دولتی مشهد استخدام شده بود، به همین دلیل در شب خواستگاری از من خواست به مشهد بیایم و زندگی مشترکمان را در این جا آغاز کنیم. من هم پذیرفتم وبدین ترتیب بعد از ازدواج به مشهد آمدم اما در این شهر غریب بودم و هیچ آشنایی نداشتم از سوی دیگر احساس می کردم به خاطر افزایش وزن کمتر مورد توجه قرار می گیرم و از خودم خجالت می کشیدم.

این بود که تبلیغ داروهای لاغری در شبکه های ماهواره ای و فضاهای مجازی توجهم را به خود جلب کرد و در پی خرید این داروها برآمدم. این درحالی بود که با «فهیمه» به تازگی آشنا شده بودم و با یکدیگر دوست صمیمی بودیم. او که از شوهرش طلاق گرفته بود، ادعا می کرد کپسول های لاغری تاثیرگذاری را مصرف می کند به طوری که در مدت چندماه به شدت کاهش وزن پیدا کرده است.

من هم که از این موضوع رنج می بردم از او خواستم به من هم کمک کند تا زودتر به اندامی متناسب برسم. او هم تعدادی از قرص ها را به من داد و من با مصرف آن ها 5 کیلوگرم در یک ماه کاهش وزن پیدا کردم چرا که نمی توانستم غذا بخورم و خورد و خوراکم به شدت کاهش یافته بود.

در همین حال ماجرای مصرف کپسول ها را از شوهرم پنهان کردم و به او می گفتم رژیم غذایی گرفته ام. زندگی ام دچار آشفتگی خاصی شده بود. در حالی که دختر 6 ساله ام مدام برای خوردن غذا گریه می کرد ولی من حوصله آشپزی نداشتم. تورج هم برای آسایش من از بیرون غذا می گرفت تا دخترم بی تابی نکند.

در این شرایط من ادعا می کردم اگر آشپزی کنم دوباره چاق می شوم. حالا دیگر نسبت به همه چیز بی تفاوت شده بودم تا این که یک روز وقتی قرص هایم تمام شده بود، احساس کردم حال عجیبی دارم و مانند دیوانه ها به خودم می پیچم، این بود که با فهیمه تماس گرفتم و تقاضای کپسول های لاغری کردم.

او با خونسردی گفت: عزیزم آن ها چیزی جز مواد مخدر نبود. حالا هم شیشه مصرف کن تا از خماری بیرون بیایی. وقتی فهمیدم چه بلایی بر سرم آمده است خواستم حقیقت را به شوهرم بگویم اما از شدت خماری توان ایستادن هم نداشتم، این بود که از فهیمه نشانی جوان شیشه فروش را گرفتم و به سراغش رفتم.

حالا دیگر به طور مستقیم مواد مخدر صنعتی مصرف می کردم اما درتامین هزینه های اعتیادم دچار مشکل شده بودم، به همین دلیل پیشنهاد رابطه غیراخلاقی با جوان مواد فروش را پذیرفتم تا همسرم از اعتیادم مطلع نشود.

وقتی تورج به سرکار می رفت من هم به دخترم شربت خواب آور می دادم تا زمانی که جوان شیشه فروش برای مصرف مواد مخدر به خانه ام می آید چیزی نبیند و تورج را در جریان نگذارد اما او متوجه حضور مرد غریبه شده و ماجرا را به پدرش گفته بود، به همین دلیل وقتی آن جوان مواد فروش به خانه ام آمد تا درکنار او من هم شیشه مصرف کنم، ناگهان همسرم سرزده از راه رسید و با پلیس تماس گرفت. من هم که غافلگیر شده بودم، فقط حیرت زده به او می نگریستم

تحقیقات بیشتر درباره این ماجرا با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) به گروه ورزیده ای از نیروهای دایره اطلاعات سپرده شد.