//
کدخبر: ۴۵۹۸۱۵ //

حکایت | شاگرد زرنگ و استاد خنگ: داستانی طنز و آموزنده که نباید از دست داد!

اگر به دنبال داستانی کوتاه، طنز و آموزنده هستید، "شاگرد زرنگ و استاد خنگ" را از دست ندهید. این داستان جذاب، تقابل هوش و حماقت را به تصویر می‌کشد و درس‌های زندگی ارزشمندی را به شما می‌آموزد.

حکایت | شاگرد زرنگ و استاد خنگ: داستانی طنز و آموزنده که نباید از دست داد!
به گزارش فرتاک نیوز،

حکایت زیر داستان پندآموزی است که به ما درس زندگی در قالب طنز می‌دهد. حکایت شاگرد زبر و رزنگ و استاد به اصطلاح همه چیزدان داستان زندگی بسیاری از ماست که باید از آن درس و عبرت بگیریم. 

داستان شاگرد زرنگ و استاد خنگ

در زمان‌های قدیم استادی بود که در مکتب اش از همه قشر و سن و سالی شاگرد داشت. از بچه و بزرگ و پیر و جوان گرفته تا کارگر و تاجر و بقال و نقال و چقال. یک روز برای استاد با چاپار سریع‌السیر پیام کوتاهی رسید که به آن پیامک می‌گفتند.

در پیامک نوشته شده بود برای سرمایه‌گذاری در پروژه ساخت کاروان سرایی در هشت هزار فرسنگی آبادی، کافی است روزی یک کیسه اشرفی پرداخت کنید تا بعد از شش ماه صاحب یک غرفه در آن کاروان سرا شوید. استاد که ادعایش در همه زمینه‌ها دهان یاوه‌گویان را جر می‌داد، این بار دو دل شد.

داستان-شاگرد-زرنگ-و-استاد-خنگ1

داستان شاگرد زرنگ و استاد خنگ

از یک طرف دهانش آب افتاده بود تا در این کار سرمایه‌گذاری کند، از یک طرف عقلش می‌گفت این کار به این راحتی‌ها نیست. برای همین از یکی از شاگردانش که تاجر ورشکسته‌ای بود مشورت خواست. بقیه شاگردان افزودند: «استاد! این که خودش هشتش گروی نه اش است و هرچه داشته حتی کلیه و قرنیه و نیم متر از روده بزرگش را هم در سرمایه‌گذاری‌ها و تجارت‌های داغانش از دست داده. چرا می‌خواهید با این آدم شکست‌خورده مشورت کنید؟»

استاد در جواب شاگردان افزود: «کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربه‌ای نداشته، هزاران قدم جلوتر است. او روی دیگر موفقیت را به وضوح دیده و بهتر از هر کس دیگری می‌تواند چاه‌های منتهی به شکست را به ما نشان دهد.» شاگردان از این حرف استاد کپ کردند و زبان به دهان گرفتند.

آن شخص ورشکسته در سه جلسه فشرده یک ساعت و نیمه به استاد مشاوره داد و استاد را راضی کرد تا در آن پروژه سرمایه‌گذاری کند. استاد هم با آن همه ادعایش خام شد و هرچه داشت و نداشت سرمایه‌گذاری کرد و شش ماه که هیچ، شش سال بعد هم به نتیجه‌ای نرسید و دار و ندارش را به باد داد.

بعدها از یکی از شاگردانش که داروغه بود خبردار شد همان تاجر ورشکسته، خودش بنیان گذار آن پروژه خیالی بوده و با این کلک میلیاردها کیسه اشرفی کلاهبرداری کرده و متواری شده است. آن جا بود که استاد فهمید خیلی هم نباید به آدم‌های شکست‌خورده اعتماد کرد و عقل هم خوب چیزی است گاهی!

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۵۹۸۱۵ //
ارسال نظر
 
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان
اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان