//
کدخبر: ۵۱۸۵۳۹ //

لباس‌هایی که تاریخ را بافتند؛ قصه‌ی زنانی در حاشیه‌ی جنگ

در میان صدای انفجار، بوی باروت و خاکِ باران‌خورده‌ی سنگرها، گاهی صدای آرام حرکت میل‌بافتنی به گوش می‌رسید. نخ‌هایی که چون رگ‌های حیات، میان دستان لرزان زنانی جریان داشتند که نه برای زیبایی، که برای نجات می‌بافتند. جنگ جهانی دوم فقط روایت تانک و تفنگ نیست؛ قصه‌ی زنانی هم هست که در دل تاریکی، با دستان خود، نور می‌بافتند.

لباس‌هایی که تاریخ را بافتند؛ قصه‌ی زنانی در حاشیه‌ی جنگ
به گزارش فرتاک نیوز،

در ادامه، روایت چهار زن از آن روزها را می‌خوانیم؛ زنانی که نه فرمانده بودند، نه قهرمان رسمی، اما زندگی‌های بسیاری را گرم و روشن نگه داشتند.

۱. مِی وِستون – انگلستان

«هر گره، برای یک پسر که می‌خواست برگردد.»

می، زنی ۴۲ ساله از منچستر بود. همسرش در نبرد دانکرک جان باخته بود و پسرش به جبهه‌ی فرانسه اعزام شده بود. روزی در ایستگاه راه‌آهن، پسربچه‌ای را دید که تنها با یک ژاکت نازک، منتظر تخلیه قطار کودکان بود. همان شب، مِی بافتن را آغاز کرد: شال، دستکش، جوراب.

بافتن در دوران جنگ

او بعدها به گروهی از زنان داوطلب در یک پناهگاه عمومی پیوست. هر روز صبح، پیش از آن‌که آژیرها روشن شوند، به سنگر می‌رفت و بافتن را آغاز می‌کرد. مِی می‌گفت: «اگر پسرم زنده نماند، باید دست‌های دیگری گرم بمانند.»

۲. اِلسا کرون – لهستان

«می‌خواستم چیزی در دستم باشه که هنوز زن‌بودنم رو یادم بندازه.»

السا، پرستار یهودی بود که پس از اشغال ورشو، در زیرزمینی پنهان شده بود. تنها چیزی که همراه داشت، کلاف پشمی‌ای بود که از مادرش به ارث برده بود. در تاریکی، با همان نخ، بافتن را آغاز کرد. گاهی حتی چیزی نمی‌بافت؛ فقط با میل‌ها بازی می‌کرد، برای کنترل اضطراب و ترس.

بافتن در دوران جنگ

او بعدها به اردوگاه کار فرستاده شد. در آن‌جا، با باز کردن لباس‌های کهنه، نخ‌هایی تهیه می‌کرد و با آن‌ها برای دختران کوچک کمپ، جوراب می‌بافت. یکی از آن دخترها بعدها نوشت: «السا مادربزرگ بافتنی من بود؛ با اینکه فقط یک زمستان در کنارش ماندم.»

۳. جوزفین لَمی – فرانسه

«هیچ‌کس به سربازها نمی‌گفت که این لباس‌ها از دل ترس بافته شده‌اند.»

جوزفین در حومه‌ی پاریس زندگی می‌کرد. همسرش از اعضای مقاومت فرانسه بود. در زیرزمین خانه‌اش، پناهگاهی کوچک برای همسایگان ساخته بود، اما خودش هیچ‌گاه فرار نکرد. هر شب، بافتنی می‌کرد.

بافتن در دوران جنگ

او با استفاده از الگوهایی که دریافت کرده بود، برای نیروهای مقاومت ژاکت و کلاه می‌بافت. نخ‌هایش را از پرده‌های قدیمی یا لباس‌های فرسوده تأمین می‌کرد. دخترش در خاطراتش نوشته: «مامان هیچ‌وقت به روی خودش نمی‌آورد که می‌ترسد. فقط می‌بافت. وقتی صدای گلوله نزدیک می‌شد، تندتر می‌بافت. انگار فکر می‌کرد اگر دست نگه دارد، همه‌چیز فرو می‌ریزد.»

۴. نائومی تاکاهاشی – ژاپن

«پشم در بمباران نمی‌سوخت، اما دل من چرا.»

نائومی، معلم مدرسه‌ای در شهر کوبه بود. پس از حمله‌ی آمریکا به بندر ناگاساکی، مدرسه تعطیل شد و او همراه شاگردانش به یک پناهگاه جنگی منتقل شد. کودکان ترسیده بودند، غذا کم بود و صدای انفجار خواب را از همه ربوده بود.

بافتن در دوران جنگ

نائومی با خرده‌پشم‌هایی که از صنایع خانگی جمع‌آوری کرده بود، به دخترهای کوچک بافتن یاد داد؛ نه صرفاً برای گرما، بلکه برای آرام‌کردن ذهن. یکی از شاگردانش بعدها نوشت: «بافتن، نجاتم داد. چون کمک کرد ذهنم را از مرگ دور کنم.»

وقتی تاریخ، سوزن به دست می‌گیرد

شاید این روایت‌ها به اندازه‌ی گزارش‌های سیاسی پرزرق‌وبرق نباشند، اما به همان اندازه واقعی‌ هستند. وقتی زنی در دل تاریکی و ترس، چیزی می‌بافد، یعنی هنوز به «فردا» فکر می‌کند. هنوز امید دارد که کسی آن شال را بپوشد، زنده بماند و روزی بخندد.

بافتن در دوران جنگ

لباس‌هایی که در دل آن جنگ‌ها بافته شدند، فقط پارچه نبودند؛ گواهی بودند بر زنده‌ماندن، بر مقاومت و بر زن‌بودن در روزگاری که جهان ترجیح می‌داد زن‌ها فقط نظاره‌گر باشند.

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۵۱۸۵۳۹ //
ارسال نظر