//
کد خبر: 72077

همه چیز از اینجا شروع شد که با عقب افتادن چندین ماه اجاره، صاحب خانه جوابم کردو...

مثل بچه‌ها گریه می‌کند، انگار دلش هوای خانه را کرده اما جایی در کنار خانواده ندارد.

تنها دارایی اش چند پتوی چرکین و مندرس است. بدون شک برای آینده‌ خود آرزوهایی داشت اما اکنون در هوای سرد با وضعیت بسیار نامناسبی زیر یک پل زندگی می کند. بوی لجن و تعفن فاضلاب زیر پل مشام هر رهگذری را آزار می دهد.

مرد معتاد با این که سن و سالی ندارد اما اعتیاد او را پیر و فرتوت کرده است. از چهره اش پیداست که مدت هاست به حمام نرفته، لباسش مندرس و کثیف است و دندانی در دهانش باقی نمانده و موهای سرش از کثیفی به هم چسبیده اند. او می گوید: سقوط زندگی ام به روزی بر می گردد که معتاد شدم و با ادامه اعتیادم پس اندازم ته کشید.

با عقب افتادن چندین ماه اجاره صاحب خانه جوابم و همسرم مرا ترک کرد و به خانه پدرش رفت.

خانواده همسرم به خاطر بیکاری و اعتیاد از پذیرش من خودداری کردند و در کوچه و خیابان آواره شدم. حالا روزها را با پرسه زدن میان زباله ها می گذرانم تا تکه نانی و ته مانده غذایی برای خوردن پیدا کنم و شب ها زیر پل می خوابم و همدمی جز حشرات و موش ها ندارم.

شب ها با سر و صدای موش ها و سوز سرما از خواب می پرد و به خود می پیچد، چاره ای و جایی برای رفتن ندارد. این عاقبت فردی است که از سرگذشت اعتیاد دیگران عبرت نگرفت.

 

منبع: رکنا