تلخ و جگرسوز / رویاهای برباد رفته مریم که میخواست مهندس شود /دختری که از استرس کنکور دچار ....
از تمام خوش گذرانی ها و تفریحات زده بودم و سرم مدام داخل کتاب بود آنقدر درس خوانده بودم که همه چیز را از بر بودم اما روز کنکور آن سردرد لعنتی باعث شد در یک چشم بر هم زدن چشمانم به سیاهی برود و تمام آرزوهایم بر باد برود..
مریم با صدایی بسیار آرام وارد اتاق مشاوره شدو .بعد از معرفی خود شروع به گریه کرد و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: دیگر نمی توتنم ادامه تحصیل بدهم.تمام آرزوهایم پرپر شد. تمام تلاش هایم برای درس خواندن که باید مهندس می شدم را آب برد.من دیپلم را هم به زور گرفتم. چرااا؟، چرا همه ی همکلاسی هایم با وجود عدم پشتکار و تلاش برای درس خواندن و اهدافشان، هر یک به رشته ای مشغول و سرگرم درس خواندن در دانشگاه و یا لذت بردن از زندگی شان هستند؟ اما من حتی توان نشستن را هم ندارم.تمام استخوان ها و اعضای بدنم درد می کند.شروع به هق هق کرد. چند ثانیه ای مکث کرد و مجدد ادامه داد:یک ماه به کنکور سال 1401مانده بود. عمیقا مشغول درس خواندن بودم. باید برای هدفم تلاش می کردم. باید مهندس می شدم.در طول این یک ماه، خیلی اضطراب داشتم. خیلی میل به غذا خوردنم کم شده بود.هیچ مهمانی و حتی اعضای خانواده خودم را هم نمی توانستم ببینم.فقط شوق رسیدن به هدفم در سر داشتم.
تا این که دو روز قبل از کنکور دچار سر درد شدم.دردش به قدری بود انگار با دریل سلول به سلول مغزم را سوراخ می کرند و بعد آن را له می کردند. با شک به میگرن مورد درمان قرار گرفتم اما با قرص و داروها فقط چند ساعت آرام و بدون درد بودم.بعد از سر درد تمام کتفم و دست هایم شروع به درد کرد. دردی که تحملش را نداشتم. سرگیجه و سر درد مجدد با بدن درد همراه شد.فقط می توانستم یک جا بشینم و از وضعیتی که پیش آمده بود هم بترسم و هم درد بکشم. روز کنکور با هر زحمتی خودم را به سر جلسه رساندم. اما از شدت سر درد و سرگیجه اسمم را هم فراموش کرده بودم.از صندلی پایین آمدم و کف سالن نشستم.و از شدت درد حالم بهم خورد با کمک مراقب به بیرون از کلاس رفتم. با پدرم تماس گرفتم و به بیمارستان رفتیم. فشارم 5 بود.آزمایش خون، نوار مغزی و ...انجام شد.
تشخیصی ندادند و با قرص های میگرن و اعصاب روانه خانه شدم. تا چند هفته حالم خوب بود. اما بعد از چند هفته، قرص ها دیگر برای آرام کردنم کافی نبود.بیمارستان و مجدد آزمایش وام آر آی چیزی یافت نشد. فکر می کردم تومور دارم اما نداشتم. تا این که توسط پزشکی حاذق آزمایش خون تجویز شد و در نتیجه به تشخیص فیبرومیالژیا که ناشی از استرس و اضطراب های طولانی مدت بوده است، رسیدند. داروهای اعصاب تجویز و مصرف کردم.درد هایم کاسته شد و یا در حد تحمل رسیدند. گاهی با حملاتی از درد مواجه می شدم. گاهی آرام و گاهی سرگیجه و.... در طول مدت این 4 سال نتوانستم حال خوشی را تجربه کنم.
پدرم کل در آمد و پس اندازش را هزینه بیمارستان ها و داروهایی می کرد که فایده ای نداشت و پزشکانی که نمی توانستند تشخیص دهند و فقط ما هزینه می کردیم.در طول این 4 سال حتی یک صفحه هم دیگر نمی توانستم بخوانم.انگار درس و هدفی وجود نداشت. اما از صمیم قلبم برای خودم غصه می خوردم.تصمیم گرفتم سر کار بروم. منشی شدم اما بعد از 3 روز به دلیل حضور افراد زیاد در سالن انتظار و صحبت های انها سر درد و سر گیجه هایم شروع شد.انصراف دادم و خانه نشین شدم.
پدرم کم کم شروع به غر زدن کرد. از پول های رفته و مریضی بدون درمان. از قرض های زیاد به تعویق افتاده. از نرسیدن به هدف هایم و ....کم کم به سر و صدا حساس شدم. به صدای جارو برقی. به بازی کردن خواهرم و....داد می زدم که ساکت باشید. و سرم را در دستانم قرار می دادم.روزها گذشت و خبری از زندگی کردن بدون درد نبود. زندگی برایم تمام شده بود. بدنم مانند یک گلوله پنبه ای که با یک فوت کردن به حرکت در می آمد، شده بود. سبک و سبک. نه هدفی در وجودم بود که سنگینی کند. نه آرزویی در سر داشتم و نه امیدی.سبک و سبک.
چند روز گذشته تصمیم گرفتم از خانه به مقصدی نا معلوم بروم. فقط راه بروم و از همه دور باشم حتی از خودم.برای رهایی از مشکلاتم، از غر های پدرم که حق با او بود اما من هم مقصر نبودم.از روزگاری که با من سر سازگاری نداشت.از روزهای بی رحمی که به عواطف من رحم نکرد.از آینده ای که با نرسیدن به هدف هایم پوچ و بی ارزش بود.رفتم، از خانه رفتم و به خیابان و جاده پناه بردم.خسته بودم .اما انگار رفتن حس آرامش می داد.دنیای خالی از هر چیزی را احساس می کردم.تا چندی ساعت حتی گرسنه هم نشدم.شب به تهران رسیدم.برای خودم ساندویچ خریدم و در کنار بلواری نشستم ورفع خستگی کردم.به آدم های در حال حرکت نگاه کردم.یکی با دوستش می خندید، یکی تنها بود و ......به یاد خواهر کوچکترم محیا افتادم10 سالش است و بسیار دوستش دارم. وقتی به این فکر کردم که دیگر اورا نمی بینم، دچار سر درد شدم.نمی توانستم تحمل کنم. جیغ کشیدم و از اطرافیان درخواست کمک کردم.توسط یکی از صاحبان فروشگاه آنجا با اورژانس تماس گرفتند و بعد مرا به بیمارستان بردند. توضیح دادم که داروهایم را با خودم نبرده بودم .در آنجا با مادرم تماس گرفتند و با پدرم به دنبالم آمدند و مرا به خانه برگرداندند.بعد از چند روز گفتن بیاییم اینجا.....
نگاه کارشناسی
دکتر فتانه ورمزیار روانشناس بالینی
مریم 22ساله است و در کودکی از احاظ حمایت عاطفی و امنیت روانی بسیار ارتباط عمیقی با او داشته اند. او در دوره کودکی از لحاظ جسمی و روانی تجربه ای از لحاظ بیماری و اختلال نداشته است و در سلامت کامل به سر می برده است و مانند دیگر کودکان بهنجار به تحصیل پرداخته است.
پس از پایا ن دوره ابتدایی که جزء دانش آموزان متوسط از لحاظ عملکرد تحصیلی بوده اند، قدم به دوره راهنمایی می گذارد. دوره ای که با تمام آرزوهای مادر و پدر ادغام می شود.(تو دکتر مایی، تو دکتر بابایی و ...) و هر روزه شنونده و بیننده حجم زیادی از انتظارات والدین نسبت به عملکرد تحصیلی و دستیابی به موفقیت در آن بوده است.
به مرور زمان او خود را با تمام استعداد ها، آرزوها و اهداف شکل نگرفته به دلیل ضبط هویت توسط والدین، رها می کند و خود را به امواج آرزوها، اهداف و انتظاراتی که والدین از او داشته اند و در او درونی شده بود می سپارد. در امر تحصیل دست به تلاش می زند و مانند رباط از طریق کنترل بیرونی و با هدایت والدین به کلاس های فوق برنامه می رود.کم کم روزها، ماه ها و فصل هارا از یاد می برد و در ذهنش به جزء درس و شرکت در کلاس های فوق برنامه، ردی از تفریح، نیاز به لذت، حضور در طبیعت و ....به جا نمی ماند.
با ورود به مقطع دبیرستان که مهمترین دوره برای رسیدن به اهداف تحمیلی او می باشد، مسئولیت ها بیشتر می شود و کلاس های تخصصی و مرتبط با کنکور آغاز می شود.با تلاش فروزان تا پایان مقطع متوسطه، موفقیت هایی را از لحاظ کسب رتبه در آزمون های شبیه سازی کنکور به دست می آورد. حال پدر و مادر مطمئن می شوند مریم جزء رتبه برترهای کشوری در رشته پزشکی می باشد.
در روزهای پایانی و نزدیک شدن به کنکور استرس و فشار روانی زیادی به مریم وارد می شود و ترس های او از عدم موفقیت و تک رقمی نشدن وی زیاد می شود. کل وجودش به رعشه در می آید و ضربان قلبش افزایش می یابد. تعادل خود را از دست می دهد و دلیل آن را نمی داند.تا این که 2 روز قبل از کنکور زندگی فروزان رنگش عوض می شود و دنیایی از سیاهی تیرگی را تجربه می کند. پر از ابهام، سردر گمی، عرق کردن بدن، نفس های کوتاه و پیاپی، درد در ناحیه سر و .....حال اکنون به جای استراحت قبل از روز کنکور و آمادگی روانی، به واسطه درد شدیدی که در ناحیه سر و بدن داشته است به بیمارستان و بعد از تسکین موقت به خانه بر می گردد.
اما این مسکن ها جوابگوی درد وی نمی باشد.در روز کنکور از شدت سردرد به جای تیک زدن جواب سوالها، ذهن و بدنش با زمین تیک می خورد و از صندلی پایین می آید و به بیمارستان انتقال می یابد.تمام تلاش فروزان از دوره راهنمایی و دبیرستان برای به دست آوردن خواسته والدین، به 5 دقیقه سر جلسه آزمون نشستن و خداحافظی از سالن آزمون به مقصد بیمارستان ختم می شود.بد از بی مسئولیتی و عدم علم پزشکان به ظاهر متخصص، بعد از گذشت چندین ماه تشخیص بیماری فروزان توسط پزشکی حاذق(فیبرومیالژیا) که بیماری خود ایمن و ناشی از تجربه استرس می باشد، داده می شود.در این فاصله پدر از لحاظ مالی بسیار متضرر می شود. چرا؟ به دلیل عدم تشخیص بیماری و عبور از آزمایش ها، mri ها و.....از لحاظ روانی نیز به دلیل بیماری فرزندش و به دلیل نرسیدن فرزندش به آرزوهای خانواده، وی را مایوس می کند.به مرور زمان فروزان عملکرد اجتماعی خود را از دست می دهد. زیرا این بیماری نیاز به حفظ آرامش دارد اما با نا امیدی و شکستی که مریم تجربه کرده است و از طرفی غر زدن های پدر و سرزنش های وی، آرامش را از فرزند گرفته و وی را مایوس تر می کند.
او به دلیل اضطراب ناشی از شکست و...دیگر قادر به ادامه تحصیل نمی باشد.و برای جبران این خلاء به دنبال کار می گزدد. اما با توجه به مشکل روانی خود و عدم ارضای نیاز او، با ناکامی مواجه می شود.به دلیل عدم تحمل شرایط در محیط منزل(سرزنش های پدر و ...) نا امیدی عمیقی به وی غلبه می کند و برای رهایی از این دنیای سیاه و غبار گرفته تصمیم به ترک منزل می کند. به گفته خودش این بار هم به سیاهی خوردم و مجدد به خانه برگشتم...... .
تشخیص:
فرار از خانه از جمله رفتارهای ناسازگارانه ای است که از کودکان و نوجوانان سر می زند و با توجه به پیامدهای سوء آن یکی از آسیب های خانوادگی و اجتماعی جامعه شناخته شده است. در فرار از منزل عوامل اجتماعی و خانوادگی بخصوص عامل خانواده نقش مهمی دارد.نیز مهمترین عوامل خانوادگی عبارتند از :جدایی والدین،نابسامانی های خانوادگی، اعتیاد یکی از والدین به ویژه پدر و سوء رفتار والدین با دختران می باشد.که در مراجعه کننده حاضر سوء رفتار پدر با دختر خود که در اوج نا امیدی(نسبت به سلامتی جسمی و روانی) و تجربه شکست بزرگی(عدم موفقیت در کنکور) از دید وی شده است ،زمینه را برای اقدام به فرار از منزل توسط دخترش فراهم می کند.
سبب شناسی( بررسی علل و عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی):
عوامل فردی
استرس
اضطراب درمان نشده
هویت ضبط شده و عدم هویت فردی
عدم مهارت تصمیم گیری
عدم مهارت جرات مندی
عدم مهارت خود آگاهی
عدم استقلال روانی
بیماری جسمی و روانی
احساس شکست و غیر قابل جبران بودن آن
ناکامی
عدم عزت نفس و اعتماد به نفس
نا امیدی نسبت به آینده
عدم تاب آوری
احساس تنهایی
نیاز به تایید و احترام در تصمیم گیری
احساس حقارت در محیط خانه و محیط کار
احساس بی ارزشی در خانواده
عدم بینش و ارزیابی پیامد رفتار(فرار از منزل)
نیاز به احساس دوست داشته شدن و درک شدن توسط والدین مخصوصا پدر
عدم مهارت حل مساله در مشکلات فردی روابط میان فردی
عدم مراجعه به فرد امن و مورد مشاوره قرار گرفتن مانند (روانشناس)
ضعف در تفکر انتزاعی
حمایت نگرفتن از دوستان
حل مساله به صورت هیجان مدار
عدم باز داری هیجانی
عدم مهارت ارتباط موثر
ضعف در مهارت تفکر انتقادی و ارزیابی
عدم تجربه و شناخت آسیب های اجتماعی
عوامل خانوادگی:
ضبط هویت نوجوان توسط والدین
عدم استقلال روانی توسط والدین
انتظارات والدین از نوجوان با توجه به آرزوهای نزیسته خود
حمایت افراطی در کودکی و عدم مواجه وی با ناکامی که در بزرگسالی به فروپاشی روانی منجر نگردد
عدم درک خانواده نسبت به نیاز های اساسی نوجوان(نیاز به کسب هویت، استقلال و تایید شدن)
عدم حمایت روانی توسط خانواده بعد از آسیب روانی و شکست در کنکور
فشار والدین درانتخاب رشته و ادامه تحصیل و عدم بینش آنها به علاقه نوجوان
عدم مهارت ارتباط و تعامل مثبت والدین با نوجوان جهت ارائه پیشنهاد ادامه تحصیل با توجه به شکست فعلی
عدم انعطاف پذیری پدر، سرزنش ها و تحقیر کردن فرزند
مادر سلطه پذیر و عدم حمایت روانی و عاطفی از نوجوان
عدم پیگیری و درمان مشکلات توسط روانشناس نوجوان از جانب خانواده
غفلت والدین از نوجوان
عدم مهارت همدلی والدین و ارائه راهکار جهت حل مشکل
ضعف در خلاقیت و تعامل مثبت با نوجوان جهت گذراندن تایم مشترک با هدف هدایت نوجوان در مسیر رسیدن به اهداف او
ضعف مهارت های زوجی( مهارت گفتگو، مهارت حل مساله، مهارت تصمیم گیری، مهارت همدلی و ..) در هردو زوج جهت برخورد منطقی با مشکل نوجوان
عدم مهارت حل مساله بعد از ایجاد مشکل ایجادی از جانب مراجع و والدین
عوامل اجتماعی
احساس حقارت در محیط کار و عدم حمایت وی توسط صاحب کار
عدم حمایت اجتماعی از طرف دوستان و اقوام
کلاس های کنکور که تبدیل به بیزینس و... و اعمال فشار بر دانش آموزان
ضعف در سیستم آموزشی نسبت به آسیب های اجتماعی و آموزش به نوجوانان در مقاطع مختلف تحصیلی
عدم مجهز بودن سیستم آموزشی(مدرسه) به نیروی انسانی موثر(روانشناس) در رفع مشکلات دانش آموزان و حمایت از انها
عدم آموزش مهارت های زندگی توسط مدرسه
اقدامات و راهکارهای پیشگیرانه:
پیشگیری اولیه:
آموزش تاثیر ضبط هویت نوجوان توسط والدین بر استقلال روانی و کسب هویت آنها
آموزش و افزایش بینش والدین نست به اعمال فشار روانی و خواسته های تحمیلی به نوجوان و پیامدهای ناگوار آنها
آموزش استقلال روانی و مهارت تصمیم گیری به نوجوانان نسبت به حال و آینده خود
آموزش ریلکسیشن و اعمال موثر در کنترل اضطراب در شرایط عادی زندگی جهت پیشگیری از وقوع بحران و حین بحران
آموزش ارتباط موثر با دانش آموزان به معلمان ، مشاوران و مربیان تربیتی جهت شناسایی دانش آموزان در معرض خطرو حمایت از آنها
آموزش و افزایش بینش نوجوان نسبت به اتخاذ تصمیم گیری هیجان مدار.
آموزش مهارت ارتباط موثر به نوجوانان
آموزش و افزایش بینش نوجوانان نسبت به اهمیت درس خواندن، موفقیت در کنکورو یا شکست در آن ها و عدم مغایرت آن با سایر علاقه مندی و اهداف های او و شروع مجدد تلاش در زمینه مورد علاقه و داشتن فرصت برای رسیدن به آنها توسط سیستم آموزشی مدرسه و خانواده
آموزش نحوه درخواست حمایت از اطرافیان در زمان مواجه شدن و درمیان گذاشتن مشکلات با آنها.
آموزش و افزایش بینش و مسئولیت والدین در ارتباط به سطح توانایی روانی دوره نوجوانی و آسیب های آن
آموزش و افزایش بینش نوجوانان نسبت خطرات ترک منزل و پیامد های آن.
آموزش و افزایش بینش نسبت به آسیب های اجتماعی به خصوص ترک منزل.
آموزش و افزایش بینش نوجوانان نسبت به توانایی ها و قدرت آن ها در حل مساله.
آموزش مهارت حل مساله.
آموزش مهارت ریلکسیشن.
آموزش و معرفی مراکز حمایتی مانند بهزیستی،و مراکز مشاوره نیروی انتظامی به نوجوانان در زمان روبه رو شدن با مشکلات و درخواست مشاوره و حمایت از آنها.
آموزش مهارت های زندگی
ـآموزش مهارت های اجتماعی
ارائه بینش و آگاهی به والدین نسبت به مشکلات عاطفی و نیازهای دوره نوجوانی و نیاز به استقلال
ارائه بینش و آگاهی به والدین نسبت به سرزنش،تحقیر و ... در زمان شکست نوجوانان و تاثیر مخرب آن بر روان آن ها
پیشگیری ثانویه:
حمایت و مورد مشاوره قرار گرفتن مراجع
همدلی
تخلیه هیجان
آموزش ریلکسیشن
سایکو اجوکیشن
مصاحبه انگیزشی جهت پذیرفتن مشکل(بیماری روانی) کنترل و رسیدن به اهداف
ارائه بینش به مراجع نسبت به افزایش عزت نفس واعتماد به نفسش و ترمیم آن جهت رسیدن به اهداف مخصوصا در ادامه تحصیل
ارائه بینش به مراجع نسبت مواجهه با مشکلات و برخورد منطقی با آن ها.
ارائه بینش به مراجع نسبت به هویت یابی و مهارت تصمیم گیری و کسب استقلال روانی
ارائه بینش و آگاهی نسبت به رفتار ترک منزل و پیامدهای آن.
ترغیب به ادامه جلسات درمانی با مصاحبه انگیزشی
درخواست جهت شرکت در جلسات مشاوره به صورت گروه درمانی و فردی
افزایش امید نسبت به رسیدن به اهداف(موقیت در کنکور) در زندگی
آموزش مهارت حل مساله
آموزش مهارت های اجتماعی
آموزش و افزایش بینش نسبت به همدلی با پدر و پذیرش شرایط منزل و درک والدین ر کمال استقلال فردی و روانی