//
کدخبر: ۴۲۹۴۵۷ //

«از آواز تا آوارگی»؛ روایت دردناک یک موسیقیدان

موسیقی رویای فرشته (نام مستعار) بود؛ رویایی که برای به‌دست‌آوردنش زحمت کشید و بها پرداخت. اما سرنوشت او پس از سقوط افغانستان به‌دست گروه طالبان به کلی عوض شد.

«از آواز تا آوارگی»؛ روایت دردناک یک موسیقیدان
به گزارش فرتاک نیوز،

این گروه نه‌تنها رویاهایش، بلکه ابتدایی‌ترین حقوقش را نیز به اسارت گرفتند. خانه و وطنش، جایی که در آن زاده شد و حس تعلق می‌کرد، دیگر جای امنی برای او نبود. همانند ده‌ها دختر افغان راه مهاجرت در پیش گرفت و راهی ایران شد؛ کشوری که در آن مهاجرستیزی پس از حاکمیت طالبان چندبرابر شده است؛ اما او مجبور می‌شود کشورش را ترک کند و به‌جای امنی پناه ببرد. می‌گوید: «وقتی به کشور ایران مهاجر شدم برایم خانه نمی‌دادند. مدتی شب‌ها را در پارک‌های این کشور صبح کردم.»

پس از بارها تلاش توانستم با فرشته از طریق پیام‌رسان واتساپ به تماس شوم. در ابتدا در جواب پرسش‌هایم این دست و آن دست می‌کرد. دودل بود. احساس می‌کردم که چیزی آزارش می‌دهد. شاید هم حرف اعتماد در میان بود، حق داشت. دختری که به‌خاطر دادخواهی حقوق خود و دیگر زنان افغان مورد تهدید قرار گرفته و جور و ستم روزگار و نامردان را تحمل کرده است، باید محتاطانه رفتار کند. اما سرانجام سر سخن را باز کرد.

در نخست از روزهای خوش گذشته‌اش گفت؛ از روزهایی که هنوز تاریکی بر روشنی چیره نشده بود؛ روزهایی که زنده‌گی بر وفق مرادش می‌چرخید. از آن زمانی که گروه طالبان حاکم مردمان خسته از جنگ نشده  بود و کیلومترها دور از محل زنده‌گی‌اش با نظامیان دولت پیشین به‌خاطر قدرت‌گیری درگیر نبرد بود.

فرشته آن زمان در کابل تنها و به‌ دور از خانواده‌اش زنده‌گی می‌کرد و در صنعت تولید لباس‌های محلی مشغول به‌کار بود. کارش رونق خوبی داشت و از آن طریق می‌توانست مایحتاجش را رفع کند. اما او به دنبال رویای دیگر بود و می‌خواست روزی هنرمند شود و در عرصه موسیقی پیشرفت خوبی کند. به همین دلیل، در کنار تولید لباس، موسیقی را نیز دنبال می‌کرد. او این حرفه را به‌طور مسلکی آموخت و در عرصه موسیقی محلی پیشرفت‌های چشم‌گیری داشت. با تلاش و شوقی که در این عرصه داشت، در مدت کوتاهی توانست ترانه‌های مختلف محلی بسازد و علاقه‌مندانش را هر روز افزایش دهد. فرشته موسیقی را با عالمی از امید و رویا شروع کرد. به امید این‌ که بتواند به جایگاه قابل ملاحظه‌ای در هنر موسیقی برسد. او این حرفه را در جامعه‌ای دنبال می‌کرد که مردمانش موسیقی را ننگ می‌دانستند؛ اما او با نادیده گرفتن محدودیت‌ها، هشدارها و حرف‌های زهرآگین دیگران با جدیت تمام هنرش را ادامه داد، تا این که گروه مخالف با این حرفه حاکم روزگارش شد و او را از این دنیا متواری کرد.

در حالی که بغض بی‌وطنی و از دست رفتن دستاوردهایش در گلوی او گیر کرده است، با آهی از حسرت می‌گوید: «زنده‌گی قبل از سقوط کابل خیلی خوب بود. وضعیت مالی‌ام خوب بود. در کشور خودم بودم. کار می‌کردم. چه کم یا زیاد، درآمد داشتم. از پس مصرف‌های زنده‌گی‌ برمی‌آمدم. رویاهایم را دنبال می‌کردم. موسیقی می‌آموختم و ترانه می‌سراییدم، اما اکنون همه را از دست داده‌ام.» این مسرت برایش پایدار نماند. زنده‌گی او همانند میلیون‌ها زن و دختر افغان پس از حاکم شدن گروه زن‌ستیز طالبان دگرگون شد. تمام دستاوردها، زحمت‌ها و آرزوهایش فروپاشید. در کنار آن، حقوق انسانی از او و هم‌جنسانش نیز سلب شد.

از فروپاشی یک عمر دستاورد، زار نالید و از شب و روزهای سقوط کابل قصه کرد؛ اما به زبان آوردن آن‌ همه ناملایمت‌ها برایش کار ساده‌ای نیست. با چشمان اشک‌آلود و بغض آکنده در گلو و با صدای لرزان به حرف زدن ادامه داد. از روزهایی که همانند زندانی انتظار آزاد شدن از قید را داشت گفت و از ناملایمت‌های پس از آن نیز شکوه کرد. ناگهان صدایش قطع شد و دیگر نتوانست چیزی بگوید. کلمات در دهنش قفل شد. صدای هق‌هق گریه‌اش به گوشم می‌رسید. رنج و عذابی را که آن‌ روزها از سر گذشتانده بود، همانند زخم ناسور گشته است. فهمیدم که چرا از جواب دادن به سوال‌هایم اعراض می‌کرد؛ زیرا برای خلاصی از آن خاطرات نکبت مدتی به عالم فراموشی پناه برده بود؛ اما بار دیگر آن خاطرات برایش تازه شد.

فرشته از آن روزها با بدترین  صفت یاد می‌کند. ۱۵ آگست ۲۰۲۱ بدترین تجربه او در طول زنده‌گی‌اش بود: «روزی که کابل به‌دست طالبان سقوط کرد، من به دور از خانواده‌، تک و تنها میان چهاردیواری خانه در کابل زندانی شده بودم. همه جا را سکوت مرگ‌بار فرا گرفته بود. حتا تا هفته‌ها بعد نیز به جز از جنگ‌جویان طالب هیچ کسی را در شهر و بازار نمی‌دیدم. شهر کابل با آن همه ازدحام خالی شده بود. من کارم را متوقف کرده بودم. همه زحمت‌هایم در عرصه موسیقی به صفر بازگشت. خیلی بر من سخت گذشت. پانزده شبانه‌روز را فقط گریه کردم. نه خواب داشتم و نه خوراک. انگار دنیا به آخر رسیده بود.»

بعد از سقوط همه ولایت‌های افغانستان به‌دست طالبان، فرشته فشار روحی سنگینی را متقبل می‌شود. ترس، استرس، اضطراب و ناامیدی بندبند وجودش را می‌گیرد. روزها و شب‌ها درد می‌کشد. اما برای دختری که پیش از این نیز با کلیشه‌ها و سنت‌های جامعه‌اش جنگیده و پیروز میدان شده بود، نشستن در گوشه‌ای از خانه و گریه کردن قابل قبول نبود. او تصمیم می‌گیرد که دیگر نباید در خانه بماند و به‌روی بی‌عدالتی‌ها چشم ببندد.

پس از ماه‌ها گوشه‌گیری، دوباره فعالیتش را آغاز می‌کند و این بار، راه دشوارتری را در پیش می‌گیرد؛ زیرا او در مقابل گروهی می‌ایستد که بارها قصد در بند کردن و شکنجه کردن او و دیگر زنان معترض را در سر داشت. او به جمع زنان معترض می‌پیوندد و برای اعاده حقوق زنان در افغانستان به جاده‌ها بیرون شده و صدای خود را بلند می‌کند.

وجود زنانی هم‌چون فرشته خاری به چشم طالبان می‌شود. لذا این گروه برای سرکوب آنان از هیچ تلاشی دریغ نمی‌ورزد. می‌گوید: «بعد از آخرین کنفرانس اعتراضی که در کابل داشتیم، دیگر آب خوش از گلوی ما پایین نرفت. از آن روز به بعد، جنگ‌جویان طالب به من زنگ می‌زدند و مرا تهدید به مرگ می‌کردند. چند نفر از همراهانم را دستگیر کردند. من برای نجات جانم از دست این گروه از روی ناچاری راه مهاجرت را در پیش گرفتم و به پاکستان رفتم. چند ماهی در پاکستان ماندم تا این ‌که باخبر شدم سازمانی در پاکستان وجود دارد که همکار با طالبان است و موقعیت مخالفان این گروه را در پاکستان فاش می‌کند. به همین دلیل بار دیگر ترسیدم. این بار برای حفظ جانم از پاکستان به ایران پناهنده شدم و در این ‌جا ماندگار شدم.»

در تمام مدتی که از مهاجرت حرف می‌زد، اشک می‌ریخت؛ اشک‌هایی از درد، آواره‌گی و بی‌وطنی. او برای وطنی دلتنگ است که او را در خود پرورانیده است، در آن رشد کرده است، تحصیل و کار کرده و موسیقی آموخته است. دلتنگ مردمانی است که برای اجرای سروده‌های زیبایش به پا ایستادند و کف زدند.

اما اکنون کیلومترها دور از وطنش ترانه بی‌وطنی می‌سراید و صدایش خفه شده است. در حالی که بالی برای پرواز ندارد، چنین می‌گوید: «هیچ ‌جا خانه و کشور خودم نمی‌شود. من در ایران روزهای خیلی دشواری را سپری می‌کنم. این ‌جا به‌خاطری که افغان هستم به من خانه نمی‌دادند. شب‌ها را در پارک‌ها صبح کردم. در هوای آزاد میان علف‌ها در پارک خوابیدم. حقارت را با تمام وجود حس کردم. در یک کارخانه خیاطی با دستمزد خیلی کم کار می‌کنم. موسیقی را متوقف کرده‌ام. اصلاً همه زنده‌گی برایم متوقف شده است. شرایط زنده‌گی در این ‌جا خیلی دشوار است. این ‌جا تنها باید به فکر بقا باشیم و تمام.»

‌مانند فرشته هزاران فرشته دیگر در افغانستان وجود دارند که بعد از به قدرت رسیدن طالبان، زنده‌گی‌شان زیرورو شده است.

منبع: 8 صبح
آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۲۹۴۵۷ //
ارسال نظر
 
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان
اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان