حکایتی درمود عقاب و مرگ با شکوه: درسی از اصالت و وفاداری به ارزشها
در این داستان کوتاه، عقاب در تقابل با مرگ و حیات، بین حفظ اصالت و غرورش و تسلیم شدن برای زنده ماندن یکی را انتخاب میکند.
 
      عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفس های آخرش را می کشید. کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه گندیدۀ آهو بودند. جغد دانا و پیری هم بالای شاخه درختی به آنها خیره شده بود. 
کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی به خاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟ اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند، حال و روزش را ببین، آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟ 
جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، آنها عقابند، از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد.
از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن.
 
						 
                                                     
                                     
			
			 
                     
                         
                                                                     
                                                                     
                                                                     
                                                                     
                                                                     
                                                         
                                                         
                                                         
                                                        