پوریا منصوری؛ در تمجیدهای که از "کتاب فوتبال علیه دشمن" نوشته سایمون کوپر وجود دارد با یک جمله عجیب روبرو میشوید: 《اگر فوتبال را دوست دارید این کتاب را بخوانید و اگر هم فوتبال را دوست ندارید، باز هم این کتاب را بخوانید》
و این جمله همیشه در تصورات من برازنده شخصی بود که چه به فوتبال علاقه مند بودید چه متنفر، باید او را دوست میداشتید، زیرا راهی جز این برای شما باقی نمیماند.
به جرات میتوان گفت طی چند دهه اخیر رسانه ملی هیچگاه نتوانست در انتخاب کارشناسان برنامههایش و به طور مشخص فوتبال عملکردی مطلوب برای مخاطبینش داشته باشد تا اینکه پای حمید رضا صدر به برنامههای فوتبالی باز شد.
مردی که عشق و علاقه را میشد در تکتک واژههایش حس کرد و آنقدر از جان و دل و البته با تسلط کامل سخن میگفت که تمامی استدلال و تفسیرهایش به دل مینشست.
صدر را میشد در لابه لای تمامی کتابهایش شناخت، از "روزیروزگاری فوتبال" تا "نیمکت داغ" و از قیطریه تا اورنج کانتی" اش؛ او انگار خود مردم بود از آدمهای دهه ۳۰ تا همین نوجوانان امروز میتوانستند با قلم و سخن صدر همزاد پنداری کنند.
صدر فلسفه و دیدگاه نوینی را در طرفداری، تحلیل و حتی تماشای یک بازی فوتبال در جامعه ایرانی
رواج داد و در روزهایی که همگان در رسانه ملی میخواستند با کلمات قلمبه و سلمبه جهالت مدرن خود را در پس اندک دانش فوتبالیشان پنهان کنند، او با روانترین کلمات ممکن زوایایی از فوتبال را به مخاطب ارائه میکرد که فوتبال_زندگی را میشد با بند بند وجود حس کرد.
صدر خود فوتبال بود، خودِ خودِ شور، هیجان و عشقی که از این بازی عجیب میتوان اقتباس کرد، مردی که همیشه عاشق شگفتانههای فوتبال بود و همواره امید داشت مظلومیان در بازی فوتبال مقابل قدرتمندان و متمولین به پیروزی برسند تا فلسفه زندگی در این رشتهی ورزشی به نمایش گذاشته شود.
فوتبال روزهای تلخ بسیاری را به دلیل از دست دادن یکی از اعضای خانواده بزرگش به خود دیده، اما بی شک ۲۵ تیرماه سالروز از دست دادن یکی از فوتبالیترینهای ایران است، مردی که رفتنش خیلی خیلی تلخ بود،
روحت شاید خاصترین آقای خاص فوتبال...