مدیریت کف سکویی یعنی همین کاری که محمدرضا زنوزی در تراکتور انجام میدهد؛ یعنی همین که جان و هوش و گوشات را بسپاری به تیفوسیها و هر آنچه آنها گفتند جار بزنی. از زنوزی در این چند سال، چه چیزی غیر از این دیده شده؟ فریاد کردن اتهامات کور و بیاساس، حمله به زمین و زمان برای توجیه ناکامیها و تا دلتان بخواهد هوچیگری و فرافکنی. عجیب نیست که تراکتور او رکورد ریختوپاش را زده و به جایی نرسیده. مدیری که متوجه جایگاهش نیست و مثل طرفداران پانزده، شانزده ساله رفتار میکند، باید هم بعد از خرید سه کاپیتان تیم ملی و یک دو جین بازیکن و مربی خارجی، آخرش چشم طمع نامشروع به سهمیه آسیایی پدیده بدوزد.
شاید اگر جناب زنوزی به جای تکرار پستها و توییتهای پوچ و توخالی کانالهای هواداری، یک سر سوزن درایت به خرج میداد، بالاخره طعم خوش موفقیت را میچشید و همه سهمش از حضور در فوتبال، چنگ زدن به صورت برندهها نمیشد. او اما به جای ایستادن در مقابل برخی رفتارهای احساسی که به وجهه و مقبولیت سراسری تراکتور صدمه میزند، شخصا به موتور نفرتافزایی تبدیل شده است. در اثبات این ادعا همین بس که مرد پنجاهودوساله روی آنتن تلویزیون اسم پرسپولیس را «پیروزی» صدا میکند؛ یعنی همینقدر کودکانه و لجوجانه!
زنوزی نشان میدهد آدمیزاد چطور میتواند یک کوه ثروت داشته باشد، اما باز «ترحمبرانگیز» به نظر برسد. این شاید منتهای ابراز حسادت سرمایهداری باشد که سعی کرد با دریای اسکناسش، یک موقعیت جعلی برای خودش بسازد، اما آخرش فهمید اصالت خریدنی نیست. راستی شما چطور قصد پایان دادن به این مسابقه زشت نفرت را دارید، وقتی خودتان حتی به تلفظ صحیح اسم حریف هم مقید نیستید؟
سکوت محمدحسین میثاقی هم در این لحظات جالب بود. کسی که به خاطر «ماچونی» خطاب شدن آندرا استراماچونی رگ گردنش باد کرد و فورا تذکر داد، در قبال تحریف میراث مشترک میلیونها ایرانی حرفی برای گفتن نداشت. بالاخره فرق آدمها همین است. عادل فردوسیپور اولین نفری بود که در دهه هفتاد طلسم استفاده از نام پرسپولیس را روی آنتن تلویزیون دولتی شکست.
با این همه اما کاش زنوزی بداند بزرگتر از او هم نتوانست حتی روی گوشه این اسم خط و خش بیندازد. دولت اسمش را گذاشت پیروزی و همه رسانههای رسمی را هم واداشت به همین نام صدایش کنند. اراده ملت اما حفظ «پرسپولیس» بود و سرانجام هم مردم پیروز شدند. بزرگترهایت با همه ابزار قدرت شکست خوردند، شما که البته سهلی!