//
کدخبر: ۱۰۹۱۷۵ //

انگشت سیاه سبابه برای سفیدرویی!

هر روز آن ایام برای اهالی ستاد کلاس درس اخلاق و وفاداری و پایداری و وطن دوستی بود.

 انگشت سیاه سبابه برای سفیدرویی!

 به پاسداشت ششمین سال‌گشت ‌سفر ابدی مرحوم حاج اسدالله عالی‌پور

خرداد ۷۶، گام در سن ۲۸ سالگی می‌نهادم. ستاد سیدمحمد خاتمی در طبقهٔ دوم ساختمان حاج محمد بلوچی، در خیابان سعدی شمالی، بالاتر از آزمایشگاه مرکزی مستقر بود و ستاد جهادگران حامی علی‌اکبر ناطق‌نوری (هم ناطقی، هم نوری/حتماً رئیس جمهوری) در نبش غربی سعدی جنوبی برپا بود -بگذریم که برخی بانیان آن از فردای ۲ خرداد، مالک بیرق ظفر شدند و... _ آن ساختمان برایم مملو از خاطراتی است که فصل‌هایی از تجارب سیاسی‌ام را سر و سامان می‌دهند و سرمایهٔ درس آموزی از مجالست با بزرگان ثابت قدم برایم فراهم آورد!

 ستاد سید در آن احوال هول انگیز، محل آمد و شد بزرگانی بود که حضورشان برای ما جوان ترها موجب قوت قلب و نشاط و شور و تلاش بیشتر بود.

 حاج اسدالله عالی‌پور، حاج محمدحسین شادمان، حاج غلام‌رضا علیرضایی، حاج همه‌مراد رضایی، حاج حمید نعمتی‌زاد، ازجمله اعاظمی بودند که لنگر ثبات و سکینه و طمأنینهٔ ستاد خاتمی در طوفان و تلاطم تهدید و تهمت‌های بی‌حد و حصر تلقی می‌گشتند و اکنون سال‌هاست در جوار رحمت حق آرامیده‌اند!

 هر روز آن ایام برای اهالی ستاد کلاس درس اخلاق و وفاداری و پایداری و وطن دوستی بود.

صبح جمعه ۲خرداد ۷۶، به همراه دکتر شعبان کامران در حالی که اضطراب‌ها به اوج رسیده بود به منظور آگاهی میدانی از روند امور، قرار دیدار از شعب اخذ داشتیم. اولین مقصد را مسجد امام رضا(ع) قرار دادیم.

در کوچهٔ شمالی مسجد در حالی از خودرو پیاده شدیم که با چهرهٔ بشاش و متبسم مرحوم حاج اسد مواجه گشتیم.

حاج اسد گفت کسی به طعنه به من گفته است: چرا انگشت سبابه‌ات سیاه است؟ و من پاسخش داده‌ام: "برای اینکه روی‌ام سفید باشد!"

 و اضافه کرد، دیگری گفته: چرا خودتان را بی‌خود به زحمت و آزار می‌اندازید؟ در خانه‌هایتان بمانید تا کسی کارتان نداشته باشد! و در پاسخش حاجی  گقته بود: "دارِ گۊج ئه ر زارووه یل رووژی سه د جار سان ئه ری مه یه ن به ره نه مه‌ی!" (درخت زالزالک را اگر خردسالان روزی صد مرتبه سنگش نزنند ثمر نمی‌دهد!)

آری ۲ خرداد ۷۶ همانگونه که نقطهٔ عطف و عزیمتی

 -با همهٖٔ محاسن و معایبش- در تاربخ سیاسی ایران زمین بود، برای من نیزبه واسطهٔ کلام درس آموز حاج اسد، نقطهٔ عطف و عزیمتی درونی بود که "سر انگشتان سیاه سبابهٔ تلاش و تعهد، روزگاران روسپیدی سرنوشت را رقم می‌زنند و شرط ثمر دادن سنگ خوردن است چه از بزرگ و چه از کوچک! و کس  درخت بی‌بَر را سنگ نزند!"

 نهم تیر ششمین سالگرد سفر ابدی بزرگمردی بود که هر ورق زندگی‌اش مملو از خیرخواهی و خدمت و درس آموزی برای جامعه بود. درخت تناوری که سایه و ثمرش را از هیچ رهگذری دریغ نمی‌کرد!

در این کویر وحشت و دهشت خود بزرگ بینی کوچک‌ها، چه خالی است جای بزرگانی که با قدم صدق و اخلاص و اصلاح در دل مردمان برای خود جایگاه ابدی اختیار نمودند!

یادشان گرامی باد و نعیم حضرت رحیم نصیب‌شان.

۱۳۹۷/۴/۱۹

 

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۱۰۹۱۷۵ //
ارسال نظر
 
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان
اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان