//
کد خبر: 88206

بازخوانی یک پرونده

سرنوشت سیاه دو روز بعد از خواستگاری برای قلدر محله!

اگر قبل از این درگیری ها و دعواهایی که برای خودنمایی و به خاطر هیچ انجام می دادم، فقط یک ماه زندانی می شدم و روزهای سخت زندان را تحمل می کردم، هیچ گاه دست به چاقو نمی بردم و دعوا به راه نمی انداختم. ...

جوان 25ساله که در پرونده قطورش اتهامات هولناکی مانند قتل و سرقت های مسلحانه به چشم می خورد، در حالی که روی ویلچر نشسته بود و دوران نقاهت را طی می کرد، پس از آن که به سوالات کارآگاه حمیدفر(افسر پرونده) پاسخ داد و چگونگی ارتکاب جنایت و سرقت های وحشتناک خود را در حضور قاضی سیدجواد حسینی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) بازسازی کرد، به تشریح گذشته خود پرداخت و در حالی که عنوان می کرد، از این وضعیت خسته شده ام و دوست دارم زودتر اعدامم کنند، گفت: با وجود آن که خیلی دعوا کرده ام اما سابقه کیفری ندارم. پدرم زمانی که 4فرزند داشت، تصمیم گرفت به ماجرای سرباز فراری بودن پایان بدهد، این بود که عازم خدمت سربازی شد و ما هم مجبور شدیم به زادگاه پدرم در قوچان بازگردیم و 2 سال آنجا زندگی کنیم. از دوران کودکی به ورزش کشتی روی آوردم و جثه ام قوی شد، اما پس از آن که پدرم کارت پایان خدمت خود را گرفت و دوباره به مشهد بازگشتیم، من هم در کلاس اول راهنمایی ترک تحصیل کردم. دیگر فقط ورزش می کردم و به تفریح می پرداختم.

مدتی بعد وارد کارهای ساختمانی شدم و در زمینه های ایزوگام و قیرگونی فعالیت می کردم.این در حالی بود که تحت تأثیر دوستان هم محله ای ام قرار گرفته بودم و برای آن که قدرت بدنی ام را به رخ دیگران بکشم، در دعوا با بچه های دیگر محلات پیشقدم می شدم. اگرچه به دنبال مصرف موادمخدر و یا روانگردان ها نبودم، اما گاهی اوقات در کنار دوستانم مشروبات الکلی می نوشیدم. از آن به بعد به دلیل شرکت در نزاع ها، دشمنان زیادی پیدا کرده بودم، به همین خاطر اسلحه ای را از غرب کشورخریدم، چون می ترسیدم دیگران به من حمله کنند، چراکه چند روز قبل از خرید سلاح در منطقه الهیه مشهد به خاطر یک بحث بی خودی، با حدود 20نفر درگیر شده بودم.

اسفند سال گذشته به خواستگاری دختری رفته بودم و قرار بود چند روز بعد مراسم عقد برگزار شود، اما دو روز بعد از این ماجرا، برادرم به من گفت که 2نفر او را در گیم نت کتک زده اند. من هم که غرور سراسر وجودم را فرا گرفته بود، با برادرم به گیم نت رفتم و آن دو نفر را با چاقو مجروح کردیم که یکی از آن ها به قتل رسید.پس از آن بود که اسلحه ام را برداشتم و به سرقت های مسلحانه روی آوردم تا پولی برای فرار تهیه کنم. اما در محاصره پلیس قرار گرفتم و بدین ترتیب در یک درگیری مسلحانه در حالی دستگیر شدم که 4گلوله به نقاط مختلف بدنم اصابت کرد و ویلچرنشین شدم. حالا هم اگرچه عذاب وجدان دارم، اما به رأی دادگاه اعتراض نمی کنم تا...