//
کد خبر: 6760

برای آنانی که زندگی امروز را برای خرید نان فردا می فروشند

نویسنده: یحیی معماری

 

 

 یحیی معماری؛ یکماه اخیر پر حادثه و تلخ بود برای نه فقط مردم ایران بلکه برای همه انسانیت؛ وقتی در 30 دی پلاسکوی 54 ساله آتش گرفت و در دو ساعت فروریخت همه نگاهها، دوربین ها، چشم ها و دل های نگران معطوف به چهارراه استانبولی شد که گدازه های آتش ده ها تن از آتش نشانان و شهروندان مظلوم را در خود بلعید.

 

درست 11 روز پس از فاجعه پلاسکوی سوزان، در سرمای سوزان سردشت فاجعه ای دیگر رخ داد؛ خبر رسید که چهار تن از کردهای کولبر زیر آوار بهمنی برف جان باخته اند که بسیار تلخ و شوک آور است.

 

 

البته در فاجعه بهمنی سردشت حدود سه هزار نفر از مردم بی آنکه کسی دوربینی در دست بگیرد و سلفی ای از خود به یادگار بگذارد به کمک حادثه دیدگان رفتند بر خلاف فاجعه پلاسکو که متاسفانه محلی برای نمایش و مانور و سلفی برخی افراد بی ملاحظه شده بود.

 

خروج پیکرهای یخی مردانی که نان شانه و دست هایشان را می خوردند از زیر آوار برف و یخ، مصادف شده با تشییع پیکر مردانی دیگر که همین چند روز پیش از زیر آوار آهن و سنگ و گداخته بیرون آورده شدند؛ فرقی هم نمی کند در هر دو رخداد تلخ، کودکان زیادی یتیم شدند، همسرانی تنها و آرزوهایی بر باد رفت.

 

اما قصه کولبران سردشت و مهابادی که بقول کردی «ژیانی ئه مرو ده فروشن بو کرینی نانی سبه ین» (زندگی امروزشان را می فروشند برای خرید نان فردا) بسیار تلخ و تراژیک است و اگر به این بیندیشیم که هزاران  مرد کرد که نه اهل دغل و دوز و کلک و اختلاس و ... هستند کارشان کولبری است و سرنوشتی پرخطر در انتظارشان، شاید اغراق نباشد که دفن چهار کولبر کورد را با فاجعه پلاسکو قیاس کرد؛ امروز نه همه کردستان بلکه همه ایران داغدار آتش نشانان و کولبران است چون حکم انسانیت ماست.

 

اما همین حکم انسانیت ما را به این سئوال و اندیشه وا می دارد که «چرا کولبری؟» آیا کسی حاضر است برای 50 یا 100 هزار تومان بر شانه و کول خود بار سنگینی ببندد و از مسیری سخت و دشوار و پرخطر بگذرد تا سفره خانواده اش خالی نماند؟

 

آیا کسی حاضر است عزیزترین نعمت وجودی اش که جانش است را در کف دستش بگیرد و از مقابل شکاف درجه ها و نوک مگسک ها و فرمان آتش بگذرد؟ آیا کسی یا شاید هم مسئولی نباید فکر کند که چرا کولبری تنها گزینه روی میز برای هزاران کرد مرزنشین و مرزبان است؟

 

چرا ، چرا و صدها چرای دیگر...

باور کنیم، بپذیریم و یقین داشته باشیم که اولا کردها اصیل ترین ایرانیان و وفادارترین این ملت هستند، و ایضا مسئولان بپذیرند که  کوتاهی کرده اند چرا که اگر در کردستان، کرمانشاه، مهاباد، ایلام، قصرشیرین، جوانرود،پاوه،ثلاث باباجانی و ساید نقاط مرزی کشور به اندازه سایر نقاط برخوردار کشور صنعت و شغل ایجاد می کردیم و مردمان مرزنشین را در تجارت های مرزی بازی می دادیم، اکنون شاهد توسعه نیافتگی، بیکاری، فقر و کولبری و ده ها آسیب دیگر نمی بودیم و شاید الان کولبرهای کرد بهمن زده و درگذشته بالاسر بچه هایشان می بودند.

 

ما ملت و کشوری ثروتمند هستیم؛ روا نیست ایرانی برای نان فردایش کولبری و بیگاری کند و جانش هر لحظه در خطر؛ باور کنیم ایرانیان و از جمله کردهایی که هشت سال سینه شان را سپر بلای ایران در برابر بعثیان کردند شایسته زیستی بهتر از این هستند.

 

زندگی بار گرانی است

که بر پشت پریشانی تست

کار آسانی نیست

نان در آوردن و غم خوردن و عاشق بودن

پدرم

کمرم از غم سنگین نگاهت خم باد

 

روزنامه نگار