بچههایی که میروند و برنمیگردند؛ هشدار شیما را فعال کنید
به نظر میرسد که در کشور ما هم باید «هشدار شیما» فعال شود؛ زیرا هرلحظه میتواند زندگی یک کودک یا نوجوان را حفظ کند. این هشدار در آمریکا و اروپا سبب شده حدود ۴۰ درصد از گمشدگان پیدا شوند.
در جهان امروز، جایی که سرعت انتشار خبر میتواند سرنوشت انسانها را تغییر دهد، سامانهای به نام «هشدار اَمبِر» شکل گرفته که همچون زنگ خطر، وقوع هر کودکربایی را در نخستین لحظه به اطلاع همگان میرساند. این طرح که از اواخر دهه ۹۰ میلادی در ایالات متحده پایهگذاری شد، بر همکاری گسترده پلیس، رسانهها و مردم تکیه دارد تا جان کودکانی را که در معرض خطر ربایش قرار میگیرند، نجات دهد.
هشدار «اَمبِر»
نام اَمبِر، یادآور سرگذشت تلخ دختری ۹ساله از تگزاس به نام «امبر هیگرمن» است که سال ۱۹۹۶ دزدیده شد، قتل او جامعه آمریکا را تکان داد و انگیزه ایجاد این سیستم شد. از آن پس، هر بار که عبارت «هشدار امبر» در تلویزیون، رادیو یا تلفنهای همراه به نمایش در میآید، در واقع به همگان هشدار میدهد کودکی گم شده است و باید به دنبال او باشند.
فعال شدن این هشدار، تابع معیارهای سختگیرانه است. در گام نخست باید برای مقامهای قضایی محرز شود که حادثه واقعا آدمربایی است، نه ناپدید شدن یا فرار. سپس اگر کودک در معرض خطر آسیب یا مرگ باشد و اطلاعات قابل تشخیصی درباره او، رباینده یا وسیله نقلیه وجود داشته باشد، تابلوی «Amber Alert» در سراسر شبکههای خبری، جادهها، رسانههای اینترنتی، ماهوارهای و پیامهای تلفن همراه ظاهر میشود.
سرعت در اطلاعرسانی، عامل تعیینکننده موفقیت این طرح است، زیرا هر دقیقه تأخیر ممکن است به بهای جان کودکی تمام شود.
با گذشت بیش از دو دهه از فعال شدن هشدار امبر، دهها کشور دیگر نسخههایی بومی از هشدار امبر را اجرا و آن را به بخشی از فرهنگ عمومی برای حفاظت از کودکان بدل کردهاند.
امروز عنوان «هشدار امبر» از دل یک درد انسانی برخاسته و بدل به نمادی جهانی از آگاهی، همدلی و مسئولیت اجتماعی شده؛این هشدار یادآور این حقیقت است که امنیت کودکان، وظیفهای جمعی است نه فردی.
سال ۱۳۹۸ اتفاق مشابهی در ایران رخ داد. دختر ۱۶سالهای به نام «شیما صباگردی» از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت.
او در محدوده پارکسوار بیهقی (میدان آرژانتین) تهران با مردی ۶۰ساله به نام بهلول ابوالحسنی برخورد کرده بود که با فریب، شیما را با خود به خانهاش برد و در نهایت او را به قتل رساند.
با پیگیریهای خستگیناپذیر احمد صباگردی، پدرخواندهاش، سرنوشت شیما بالاخره فاش شد. متهم، سرانجام به قتل او اعتراف کرد و جامعه را در شوک و اندوه فرو برد.
اما شیما تنها قربانی نبود آمارهای پلیس نشان می دهد هر ساله هزاران کودک در ایران مفقود می شوند و سرنوشت برخی از آنها هرگز روشن نمی شود. در نتیجه ،به نظر میرسد که در کشور ما هم باید «هشدار شیما» فعال شود؛ زیرا هرلحظه میتواند زندگی یک کودک یا نوجوان را حفظ کند. این هشدار در آمریکا و اروپا سبب شده حدود ۴۰ درصد از گمشدگان پیدا شوند.
سردار علیرضا لطفی، رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ در سال ۱۴۰۰ اعلام کرد که از ابتدای آن سال تا پایان آذر ماه، ۲۲ هزار و ۶۹ پرونده درباره مفقودی افراد از جمله کودکان در پلیس آگاهی تهران بزرگ تشکیل شده است.
لزوم راهاندازی سامانه ملی
«هشدار شیما » در این شرایط می تواند برای جامعه ما مفید و اثر گذار باشد.بهاره رهنما بازیگر ایرانی، مدتی است کارزاری را با عنوان هشدار شیما راهاندازی کرده و درخواست فعال شدن سامانه هشدار فوری ویژه کودکان و نوجوانان گمشده و ربودهشده را در آن به ثبت رسانده است.
در توضیح این کارزار آمده: «هر بار که نامهایی مثل شیما، یسنا، پارسا و… در اخبار میآید، قلب یک کشور به تپش میافتد؛ داستانهایی که میتوانستند پایان دیگری داشته باشند، اگر فقط چند ساعت زودتر به مردم شهر یا منطقه اطلاع داده میشد.
سالهاست در بسیاری از کشورها «هشدار فوری» بلافاصله پس از مسجل شدن خبر گم شدن، برای همه مردم منطقه ارسال میشود و همه با هم بسیج شده، چشمها تیزتر و شانس نجات گمشده چند برابر میشود. اما جای چنین سامانهای در این میان خالی است.
ما امضاکنندگان این کارزار، به طور مشخص خواستار راهاندازی فوری سامانه ملی هشدار کودکان و نوجوانان گمشده و ربودهشده هستیم؛ سامانهای که بتواند در لحظه، از طریق تلفن همراه و رسانههای عمومی، اطلاعرسانی فوری و هماهنگ انجام دهد تا حتی یک دقیقه هم از دست نرود. نباید اجازه بدهیم داستانهای تلخ دیگری تکرار شود.
فراموش نکنیم که هر کودک، فرزند همه ماست و جمله تأملبرانگیز پدر شیما را به یاد آوریم که عاجزانه میگفت ای کاش فقط چند ساعت زودتر، گزارش گم شدن شیما اطلاعرسانی میشد.»
این کارزار در روزهای نخست به امضای بیش از هشت هزار نفر رسیده است.
به گفته بهاره رهنما، این کارزار علاوه بر کمک به پیداشدن کودکان گمشده، به افزایش آگاهی عمومی در زمینه امنیت کودکان کمک خواهد کرد.
پسری که یک روز رفت و دیگر برنگشت
در میان مردم ما هستند کسانی که سالهاست چشم به درند. چه بسیار پدر و مادرهایی که فرزندشان یک روز از خانه بیرون رفته و هرگز بازنگشته است.
خانواده آقای محمودی یکی از همین خانوادههاست.
پسر آنها میثم در سال ۱۳۸۴ از خانه خارج شده و هرگز به خانه بازنگشته است. آن زمان ۱۶ سال بیشتر نداشته. شرح حال خانواده محمودی در خیال هم نمیگنجد.
سجاد محمودی، برادر میثم میگوید: از همان لحظهای که فهمیدیم برادرم ناپدید شده، روزها و شبهای بسیاری را در خیابانها گذراندیم. از محلههای اطراف تا دورترین نقطههایی که احتمال میدادیم او رفته باشد، به همهجا سر زدیم.
سجاد تعریف میکند که چطور با پدرش از یک بیمارستان به بیمارستان دیگر رفتهاند، اسم میثم را گفتهاند و عکسش را نشان دادهاند، امید بسته بودند که شاید کسی او را دیده باشد. بعد از بیمارستانها نوبت کلانتریها بود؛ از کلانتری محل شروع کردند و تا چندین حوزه پایینتر پیش رفتند.
به ایستگاههای اتوبوس، مترو، اورژانس اجتماعی، گرمخانهها و هرجای دیگری سر زدند که شاید ردّی یا نشانهای، از پسر ۱۶ ساله خانواده پیدا شود. اما هیچ نشانی نبود، هیچ چیز.
او ادامه میدهد: کسی نمیفهمد والدینی که بچهشان گم میشود چه میکشند؛ مگر اینکه خودش چنین دردی را تجربه کرده باشد. خانه برای آنها دیگر همان خانه قبل نیست؛ سکوتش آزاردهنده است و جای خالی میثم مثل سایهای بلند روی همه چیز افتاده. مادر میثم هر صدای زنگی را با دلِ لرزان جواب میدهد؛ هر تماس ناشناس میتواند یک امید لحظهای باشد.
پدرش بعضی شبها کنار پنجره مینشیند و انگار منتظر است میثم از سر کوچه پیدا شود. سجاد میگوید امید و ناامیدی در دل پدر و مادرش مثل موجی بیوقفه بالا و پایین میرود؛ یک روز امیدوارند، روز بعد در هم میشکنند و این چرخه بیپایان ادامه دارد.
سجاد محمودی میگوید پس از روزها جستجوی بینتیجه، همان شبی که خسته و ناامید به خانه برگشتهاند، فهمیدهاند داستانشان تازه شروع شده است؛ داستانی که اسمش «انتظار» است. او میگوید هر روز صبح که چشم باز میکنند، اولین چیزی که به ذهنشان میرسد این است که «میثم هنوز برنگشته…» و این جمله مثل خنجر، آرام اما مداوم روح خانواده را میخراشد.
سجاد از برادری میگوید که هنوز پیدا نشده، از اتاقی که پر از وسایل میثم است و هیچکس جرأت ندارد چیزی را در آن جابهجا کند و از امیدی که با تمام سختیها هنوز در دلشان زنده است. «ما هنوز میگردیم»؛ حتی اگر جنازهاش پیدا شود بهتر از این سردرگمی است.
اقدام رو به جلو
سپیده علیزاده، فعال حقوق زنان و کودکان، با اشاره به اهمیت کارزارهای آگاهیبخشی در حوزه حمایت از کودکان، آنها را یک گام رو بهجلو توصیف میکند.
او با بیان اینکه سالهاست آسیبدیدگان صدایی ندارند و رسانهای برای بیان تجربههایشان در اختیارشان نیست، توضیح میدهد: بسیاری از موارد کودکربایی، زمانی به گوش جامعه میرسد که یا اتفاقهایی که باید رخ دهد، انجام نشده یا اتفاقهایی که نباید رخ دهد، رخ داده است.
به گفته این فعال اجتماعی، کارزارهای عمومی میتوانند با شکستن حلقه سکوت، جامعه را نسبت به موضوعاتی حساس کنند که معمولا یا دیده نمیشوند یا باورپذیر نیستند.
او تأکید میکند: در جامعهای مثل ایران، برخی مردم وقتی درباره این مسائل میشنوند، میپرسند مگر چنین اتفاقی واقعا میافتد؟ اما من که سالهاست در این حوزه کار میکنم میبینم که رخدادها وجود دارند، فقط مردم کمتر آن را میبینند یا جدی نمیگیرند.
علیزاده با اشاره به جایگاه کودکان در معرض خطر میگوید: اگر موضوع را از منظر کودک ببینیم، هر کودک در هر شرایطی ممکن است در موقعیتی قرار گیرد که نیازمند حمایت فوری باشد. همانطور که برای کودک خودمان انتظار داریم همه جامعه برای کمک بسیج شوند، این کارزارها نیز میتوانند چنین نقشی ایفا کنند.