//
کد خبر: 441219

جواهراتی که سر ماری آنتوانت را به باد دادند

گردنبند جواهرنشانی که قرار بود به مادام دوباری، معشوقه لویی پانزدهم، هدیه شود، به مرگ ملکه بعدی فرانسه منجر شد

بگذارید از همین ابتدا روشن کنیم معروف‌ترین داستانی که درباره ماری آنتوانت، ملکه بدفرجام فرانسه، شنیده‌اید دروغی بیش نیست. او هرگز نگفت «اگر مردم نان ندارند، کیک بخورند»، این جمله را در واقع اولین بار ژان ژاک روسو قبل از اینکه ماری آنتوانت اصلا اتریش را ترک کرده باشد، درباره یک ملکه اسپانیایی نوشته بود.

با این حال ولخرجی و تجمل‌‌گرایی، هم ولخرجی او و هم دربار فرانسه، بخشی مهمی از زندگی ماری بود و اینکه جواهرات ماری آنتوانت دلیل اصلی سقوط و پایان کارش شدند، گزافه نیست؛ جواهراتی که بی‌تردید در اکتبر ۱۷۹۳، زمانی که این ملکه اتریشی‌الاصل از درشکه پیاده شد تا زیر گیوتین برود، همراهش نبودند و آن موهای باشکوه که روزگاری با زیورآلات الماس‌نشان در میانشان مانند درخت کریسمس می‌درخشیدند، آن روز زیر یک سرپوش نخی ساده‌ کاملا کف سرش خوابیده بودند.

جواهرات پرزرق‌وبرق بخشی از زندگی ماری آنتوانت و نمادی از موقعیت او از لحظه ورودش به فرانسه در ۲۳ سال قبل از اعدامش بودند. نشریه بریتانیایی دیلی میل به این جواهرات بدشگون برای ملکه نگاهی انداخته است.

ماری آنتوانت از کجا به دربار فرانسه رسید؟

ماری آنتوانت، دختر امپراتریس اتریش، بخشی از امپراتوری مقدس روم، وقتی با لویی آگوست، وارث تاج‌وتخت فرانسه، نامزد شد، در سن ۱۴ سالگی از وین به پاریس سفر کرد. هنگامی‌ که او به همراه هیئت اتریشی‌ برای سپرده شدن به دربار بوربون فرانسه به یک آلاچیق چوبی بر ساحل شنی رود راین پا گذاشت، همه‌چیز از ندیمه‌ها و لباس‌هایش گرفته تا سگ خانگی‌اش از نژاد پاگ به اتریش پس فرستاده شدند؛ به جز جواهراتش، از جمله یک حلقه الماس آبی ۵.۴۶ قیراطی.

البته او به این‌ جواهرات نیازی نداشت؛ لویی پانزدهم، پدربزرگ ولیعهد که آن زمان پادشاه بود، دستور داد یک قطعه الماس مجلل به ماری هدیه دهند. او همچنین جواهراتی تماشایی دریافت کرد که زمانی به مادر نامزدش که بعدها لویی شانزدهم نامیده شد، تعلق داشتند.

وینسنت میلان، مورخ جواهرات فرانسوی، می‌گوید که ماری آنتوانت هنگام ازدواج با وارث تاج‌وتخت فرانسه حدود دو میلیون لیور (واحد پول فرانسه در آن زمان) جواهر هدیه گرفت که تخمین زده می‌شود امروزه بیش از ۲۴ میلیون دلار ارزش داشته باشند.

هنگامی‌ که لویی شانزدهم، همسر ماری آنتوانت، در سال ۱۷۷۴ بر تخت نشست، جواهرات سلطنتی فرانسه یکی از باشکوه‌ترین مجموعه جواهرات در کل اروپا بودند. با این حال او می‌خواست ملکه‌اش چون ویترینی برای نمایش آثار بهترین جواهرسازان پاریس مانند اوبرت و بومر و باسانژ باشد.

ماری آنتوانت هم از ایفای این نقش خوشحال بود. در یک مورد او یک جفت دستبند الماس از بومر خرید؛ آن هم زمانی که دو برابر کمک‌هزینه سالانه‌اش را بدهکار بود (شوهرش، پادشاه، پول به او قرض داد تا آن‌ها را بخرد).

یکی از کسانی که به ملکه جواهرات می‌فروختند، ملریو (Mellerio)  بود که هنوز هم قدیمی‌ترین جواهرساز جهان است و از سال ۱۶۱۳ خدمت به ماری دو مدیچی، ملکه سابق فرانسه، را آغاز کرده بود.

قطعات ملریو از جمله یک دستبند متشکل از هفت یاقوت با نقوش گل و شاخ و برگ بود که روی آن‌ها نیمرخ هفت امپراتور رومی حک شده بود.

با این حال ماری آنتوانت در آن قسمت از ماجرا که بیشترین آسیب را به شهرت او و سلطنت بوربون‌ها وارد کرد، بی‌تقصیر بود.

رسوایی گردنبند الماس که از سال ۱۷۸۴ تا ۱۷۸۵ ادامه داشت، ماجرایی بود که در آن ماری آنتوانت و شخصیتی به نام کاردینال دو روهان قربانی یک زن شیاد شدند.

داستان از این قرار بود که لویی پانزدهم اندکی قبل از مرگش در سال ۱۷۸۴، به بومر و باسانژ دستور داد گردنبندی با زیبایی بی‌نظیر برای معشوقه‌اش مادام دوباری، بسازند اما زمانی که جواهرسازان الماس‌ها را با هزینه هنگفت ۱.۶ میلیون لیور تهیه و کار را آماده کردند، پادشاه دیگر مرده بود و مادام دو باری از دربار تبعید شده بود؛ این موضوع بومر و باسانژ را با مشکلات زیادی مواجه کرد.

این جواهرسازان سعی کردند گردنبند را به ماری آنتوانت و همسرش که اکنون لویی شانزدهم شده بود، بفروشند، اما دو بار جواب رد شنیدند.

بومر و باسانژ مستاصل شده بودند. این گردنبند خیره‌کننده با دو هزار و ۸۰۰ قیراط الماس شامل ۶۴۷ قیراط الماس قدیمی با برش برلیان طراحی شده بود که ۱۷ قطعه از آن‌ها به بزرگی فندق و به شکل ردیفی از گلابی با سایزهای مختلف آویزان بودند. طوق‌هایی با منگوله‌های الماس که در سال ۱۷۷۵ با علاقه شاهزاده موناکو به آن‌ها محبوب شدند، نیز به‌طور چشمگیری زیر آن آویزان بودند و نفروختنش مساوی بود با ورشکستگی کامل سازندگانش.

بومر حتی به سراغ ماری آنتوانت رفت و التماس کرد آن را بخرد و گفت اگر این کار را نکند، خودش را خواهد کشت اما ماری به او گفت که دست از حماقت بردارد و آن را قطعه‌قطعه کند و قطعات را جداگانه بفروشد.

اینجا است که ژان دولاموت ظاهر می‌شود؛ زنی که با کاردینال دو روهان، سفیر سابق فرانسه در وین که ملکه ماری آنتوانت به دلیل اینکه جاسوسی‌اش را می‌کرد، از او خوشش نمی‌آمد، ملاقات کرده و معشوقه او شده بود.

کاردینال مایل بود رابطه‌اش با ملکه را ترمیم کند. ژان دولاموت او را تشویق کرد برای ملکه نامه بنویسد؛ اما پاسخ‌های پرشور ملکه به کارینال را خود ژان دولاموت کلاهبردار می‌نوشت. کاردینال که به شکل مضحکی متقاعد شده بود ماری آنتوانت عاشق او است، به ملاقات زنی رفت که فکر می‌کرد ملکه است، اما در واقع یک روسپی بود که برای بازی در این نقش استخدام‌ شده بود.

بنابراین وقتی کاردینال در نهایت نامه‌ای از ملکه دریافت کرد که از او می‌خواست خرید آن گردنبند الماس را برای او ترتیب دهد، کاردینال‌ خوشحال از این خدمت، مکاتبات قلابی‌اش با ملکه را به عنوان مدرک به بومر و باسانژ نشان داد.

وقتی جواهر تحویل داده شد، مادام دولاموت الماس‌ها را از گردنبند جدا کرد و در بازار سیاه پاریس و لندن فروخت و هنگامی‌ که بومر برای دریافت دستمزدش به سراغ ملکه رفت، ماری آنتوانت صادقانه گفت که چیزی از ماجرا نمی‌داند.

ژان دولاموت مجرم شناخته شد، شلاق خورد، داغ گذاشته و زندانی شد. با این حال در دادگاه افکار عمومی، ملکه همچنان به دلیل رفتارهای متقلبانه، مجرم باقی ماند؛ به علاوه اینکه ولخرجی‌های بی‌رویه او به قدری بود که مجرم بودن او را باورپذیر می‌کرد. شهرت او به‌شدت و به شکلی خطرناک، آسیب دیده بود.

آن سوی دروازه‌های ورسای، مردم گرسنه بودند. برداشت محصول که در سال‌های قبل نامطلوب بود، در سال ۱۷۸۸ به‌شکل فاجعه‌باری بد بود و یکی از سخت‌ترین زمستان‌های تاریخ در پی آن از راه رسید.

در ماه مه ۱۷۸۹، زمانی که پادشاه و ملکه با لباس‌های طلا و نقره‌‌دوزی‌شده بار عام دادند، تضاد میان حکمران و ملت بیشتر از همیشه به چشم می‌آمد.

در آن روز، لویی شانزدهم حمایل مزین به نشان پشم زرین را که با الماس آبی معروف فرانسه تزئین شده بود، روی لباسش انداخته بود. ماری آنتوانت هم الماس‌هایش را آویخته بود؛ دو گیز (de Guise) و آیینه پرتغال (the Mirror of Portugal) با سانسی (Sancy) در موهایش و دو تا از ۱۸ مازارین (Mazarins) را که با الماس‌های کوچک‌تر احاطه شده بودند، به گوش‌هایش انداخته بود.

پادشاه اعلام کرد که به پول بیشتری نیاز دارد و قصد دارد تا مالیات را افزایش دهد.

پس از آن، فقط دو ماه طول کشید تا معترضان باستیل را فتح کنند و آتش انقلاب در فرانسه روشن شود تا چهار سال بعد به اعدام شاه و ملکه بینجامد.