//
کد خبر: 43087

سعید سهیلی، کارگردان سینما:

با شانس نمی‌توان فیلمساز شد

سعید سهیلی را حالا می‌توان یکی از کارگردانان و تهیه‌کنندگان پولدار سینمای ایران دانست. فیلم «گشت2» توانست لقب یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران را از آن خود کند.

سهیلی کارش را در سینما با ساخت آثاری با موضوع دفاع مقدس شروع کرد که از میان آنها می‌توان به فیلم‌های مردی شبیه باران و مردی از جنس بلور اشاره کرد. او قبل از ساخت فیلم گشت ارشاد، آثاری مانند چارچنگولی و چهارانگشتی، سنگ، کاغذ، قیچی و... را مقابل دوربین برده است. با این کارگردان سینما درباره راهی که طی کرده تا به امروز رسیده هم‌صحبت شدیم.

شما به عنوان کارگردانی اهل مشهد معروفید، اما گویا اصالتا تربتی هستید؟

متولد تربت‌حیدریه هستم و تا پنجم دبستان در این شهر بودم. از اول راهنمایی همراه خانواده‌ام به مشهد مهاجرت کردیم.

آیا شما هم از آن دست کارگردانانی هستید که مدعی‌اند از همان بچگی رویای کارگردانی سینما در سر داشتند و همه تلاش خود را کردند تا به آرزوی خود رسیدند؟

از بچگی به سینما علاقه‌مند بودم و در آن سال‌ها هر فیلمی در تربت‌حیدریه اکران می‌شد، پنج تا ده بار به تماشای آن می‌رفتم. شهر تربت آن زمان دو سالن سینما داشت ـ البته حدود 40 سال است این شهر اصلا سالن سینما ندارد ـ و معمولا چند هفته‌ای طول می‌کشید تا فیلم جدید اکران شود، به همین دلیل من چند بار برای تماشای یک فیلم به سینما می‌رفتم. البته آن زمان تلویزیون در همه خانه‌ها نبود و ابزارهای سرگرم‌کننده بسیار کم بود و ما بیشتر وقتمان را با مجلاتی مانند «کیهان بچه‌‌ها» و «دختران و پسران» و سینما پر می‌کردیم. مثلا یک هفته منتظر می‌ماندیم تا کیهان بچه‌ها به شهر ما برسد تا داستان‌های دنبا‌له‌دار آن را بخوانیم. به سالن سینما و تماشای فیلم بسیار علاقه‌مند بودم، اما این‌که فکر کنم روزی به عنوان کارگردان وارد سینما می‌شوم، اصلا به ذهنم هم خطور نمی‌کرد. اصلا فکر نمی‌کردم روزی با بازیگرانی که روی پرده سینما می‌بینم و برای به دست آوردن عکس‌ آنها به هر دری می‌زنم، از نزدیک آشنا شوم و حشر و نشر داشته باشم.

یک نکته‌ای که درباره شما بیشتر به چشم می‌آید، موقعیت‌شناسی‌ شماست، این‌که در هر مقطع زمانی چگونه فیلمی بسازید که بتوانید به حیات سینمایی خود ادامه دهید، قطب‌نمای شما خوب کار می‌کند و جهت موفقیت را بدرستی نشانتان می‌دهد؛ مثلا در دوره‌ای فیلم‌هایی با موضوع دفاع مقدس می‌ساختید و الان روی ساخت فیلم‌های کمدی متمرکز شده‌اید؟

فیلمساز باید هوشیار باشد و متوجه شود چه موضوعی در چه موقعیت زمانی یقه‌اش را می‌گیرد. اگر سوژه‌ای که فیلمساز به آن می‌پردازد، دغدغه مردم نباشد و حال آنها را خوب نکند، مسلما در کارش موفق نخواهد شد. وقتی فیلمساز فیلمی درباره جنگ می‌سازد، اثرش باید حرفی برای امروز داشته باشد. نباید فقط تاریخ را روایت کرد، باید سوژه مورد نظر حرفی برای مردم امروزی داشته باشد.

و این روش فیلمسازی، شما را در دنیای سینما حفظ کرده است؟

زمان جنگ دغدغه مردم، سیاستمداران، اقتصاددانان و... جنگ بود و طبیعی است که فیلمسازان هم سراغ آن موضوع می‌رفتند، مهم‌ترین موضوع روز جنگ و اتفاقات آن بود. فیلمسازان هم در آن زمان نمی‌توانستند این موضوع را نادیده بگیرند و سراغ موضوعات دیگری بروند، اما در زمانه کنونی مردم نیاز به شادی دارند و فیلمساز نمی‌تواند این نیاز عمومی را نادیده بگیرد و مثلا فیلمی درام و بسیار غمگین بسازد. درباره معضلات اجتماعی نیز این روند مشهود است. وقتی مردم با مشکلاتی مانند طلاق، اعتیاد، بیکاری و... دست به‌گریبان هستند، فیلمساز نمی‌تواند آنها را نادیده بگیرد. به نظرم هر دوره‌ای اقتضائات خاص خود را دارد که فیلمساز را به سمت ساخت آثار مختلف می‌برد.

آیا اکنون می‌توان گفت سعید سهیلی برای دوام آوردن در سینما با مشکلات جنگیده است؟

برای موفقیت در کار اصلا به ورد خواندن اعتقادی ندارم! خیلی‌ها فکر می‌کنند بسادگی می‌توان وارد سینما شد و سال‌های متمادی در آن ماند و فیلم‌ ساخت. همین‌جا می‌گویم که اصلا چنین چیزی نیست. برای کارگردان شدن، اول باید عاشق کارت باشی و برای رسیدن به معشوق، کفش آهنی به‌پا کنی و در ظل گرما و در توفان و بوران سرما به سمت معشوق حرکت کرد. باید سختی‌ها را تحمل کنی. هیچ‌کس با شانس نه فیلمساز می‌شود و نه در سینما دوام می‌آورد. علاقه است که آدمی را به حرکت وادار می‌کند و او را به جلو می‌برد و از جاده پر از دست‌انداز و سنگلاخ نمی‌ترساند. در یک کلام باید همت و صبر داشته باشی. آنهایی که می‌گویند شانس آوردند که مهندس، دکتر، فیلمساز و... شدند تصور اشتباهی است. فقط با پشتکار می‌توان به هدف رسید. در حوزه فیلمسازی هم اگر علاقه، عشق، صبر و تلاش نباشد، شاید یک فیلم بسازد، اما دوام نخواهد آورد.

الان 58 ساله هستید، از راهی که آمده‌اید احساس رضایت می‌کنید؟

به نظرم احساس رضایت، نسبی است. گاهی اوقات از برخی کارها و راه‌هایی که رفته‌ایم شاید احساس خوبی نداشته باشیم. این‌که شغلت را دوست داشته باشی یا نه، یکی از شاخصه‌های رضایتمندی درونی است. بارها گفته‌ام دو شغل را از کودکی دوست داشته‌ام؛ یکی فیلمسازی و دیگری چوپانی! بشدت به گوسفند و سالن سینما علاقه داشتم. اگر غیر از این شغل‌ها را انتخاب می‌کردم، رضایتم از زندگی حتما به صفر می‌رسید، اما الان که فیلمساز شده‌ام احساس رضایتم بالای 90 درصد است، اما باز هم صددرصد راضی نیستم، اما کلا از راهی که طی کردم، خوشحال و راضی‌ام.

 

منبع: جام جم