//
کد خبر: 419453

زن ۲۴ ساله : دوست شوهرم مخ مرا زد| شوهرم متوجه خیانت من شد

این زن با اشاره به اینکه در یک میهمانی با دوست شوهرم آشنا شده بودم، می گوید: او خیلی خوش پوش و ظاهری زیبا داشت و مخ مرا زد.

زن ۲۴ ساله‌ای درباره سرگذشت خود گفت: تا مقطع راهنمایی به تحصیل ادامه دادم اما پدرم اوضاع مالی خوبی نداشت و به همین خاطر هم از زندگی ساده و محقرانه‌ای برخوردار بودیم. هنوز به سن نوجوانی نرسیده بودم که پدرم فوت کرد و مادرم با کارگری در زمین‌های کشاورزی، من و خواهرم را زیر بال و پر خودش گرفت. من و خواهرم فقط ۲ سال اختلاف سنی داشتیم و در نبود مادرم خانه‌داری می‌کردیم تا این که حدود ۴ سال قبل و با معرفی یکی از همسایگان ۲ برادر  روستایی به خواستگاری ما آمدند و این گونه من و خواهر کوچک‌ترم همزمان با دو برادر ازدواج کردیم.

«جلال» که با من ازدواج کرد، کارگر ساده‌ای بود که درآمد بسیار ناچیزی داشت؛ ولی «جلیل» در یکی از مهمان‌پذیرهابه عنوان نظافتچی استخدام شده بود.

تنها مشکل شوهرم اهمیت ندادن به نظافت و ظاهر خودش بود. در حالی‌که او حتی مسواک نمی‌زد و به پوشش خودش نیز توجهی نمی‌کرد، من بسیار به آراستگی و زیبایی ظاهر اهمیت می‌دادم تا جایی که با همان درآمد اندک شوهرم و پول‌هایی که پس‌انداز داشتم، عمل زیبایی بینی انجام دادم، اما بقیه مایحتاج و خرید پوشاک را خودم تامین می‌کردم چراکه شوهرم نمی‌توانست از عهده این هزینه‌ها برآید. به همین خاطر روابط سرد عاطفی بین ما بود، چون اصرارها و تاکید من برای تمیزی و نظافت شوهرم هیچ فایده‌ای نداشت.

در همین روزها بود که با یکی از دوستان شوهرم آشنا شدم که ظاهر زیبایی داشت و خیلی به خودش می‌رسید! چراکه یکی از توزیع کنندگان خرد مواد مخدر بود و ادعا می‌کرد همه سود حاصل از خرده‌فروشی مواد افیونی را برای خرید لباس‌های مارک‌دار و رسیدگی به ظاهر خود هزینه می‌کند.

در واقع او طوری رفتار می‌کرد که من آرزو داشتم کاش شوهرم نیز همان گونه بود! بالاخره در همین رفت و آمدها روزی به من و شوهرم پیشنهاد داد برای پیشگیری از ابتلا به کرونا مواد مخدر مصرف کنیم! ما هم که برای فرار از این ویروس مرگبار دست به هرکاری می‌زدیم، توصیه احمقانه او را باور کردیم و بدین ترتیب طولی نکشید که من و جلال گرفتار اعتیاد شدیم. از سوی دیگر نیز ارتباط من و اصغر(فروشنده مواد مخدر) در فضاهای مجازی ادامه یافت و به ابراز عشق و علاقه انجامید، ولی مدتی بعد شوهرم از طریق پیامک‌های ارسالی من از این رابطه عاطفی باخبر شد و به‌شدت مرا کتک زد.

من که تازه به اشتباه خودم پی برده بودم به«جلال» تعهد دادم که ارتباطم را با اصغر قطع می‌کنم! به همین دلیل شوهرم گوشی تلفن را خاموش کرد و تصمیم گرفت تا با هم به زندگی مشترکمان ادامه دهیم؛ اما هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که طبل رسوایی ام به صدا درآمد و خانواده او که در جریان این موضوع قرار گرفته بودند با توهین و فحاشی و تهمت‌های بسیار رکیک مرا زنی هرزه خواندند و به شوهرم یک ماه مهلت دادند که مرا طلاق بدهد.

«جلال» هم که بسیار ناراحت و عصبانی بود، پس از کتک‌کاری وحشتناک مرا رها کرد و رفت. من هم به‌سختی خودم را به بخش اورژانس یکی از بیمارستان‌ها رساندم و تحت مداوا قرار گرفتم.

اکنون آنها ادعا می‌کنند که نه تنها خواهرم را طلاق می‌دهند بلکه «جلال» نیز با زن مطلقه‌ای ازدواج کرده است. در این شرایط من که دیگر شوهرم را از دست داده‌ام و زندگی ام در آستانه نابودی قرار دارد، تازه فهمیدم که چگونه فریب چرب‌زبانی و ظاهر یک خرده فروش مواد مخدر را خورده‌ام به همین خاطر اکنون قصد دارم برای ترک اعتیاد اقدام کنم و ..