//
کد خبر: 17062

گپ نوروزی با برانکو

آنچه می خوانید شاید از اندک گفت و گوهای غیرفوتبالی برانکو باشد، درباره عید نوروز، زندگی در ایران و ایرانی ها... با ما باشید تا انتخای این گپ نوروزی با سرمربی کروات پرسپولیس...

به گزارش فرتاک نیوز، سال ها زندگی در ایران و به موازات آن علاقه مندی به تاریخ و تمدن کهن باعث شده حالا برانکو ایوانکوویچ با فرهنگ ایران و عادات ما ایرانی ها آشنا باشد، آن قدر آشنا که وقتی 10 دقیقه دیر سر قرار می رسیم، می گوید احتمالا خیلی ترافیک بود و البته بعد از آنکه حدسش را تایید می کنیم، با شیطنت خاصی ادامه می دهد؛ ترافیک در ایران یک بدی دارد و یک خوبی، بدی اش این است که کلافه می کند، باعث تاخیر می شود و خوبی اش هم همین است که هر وقت سر هر قراری دیر برسی، بهانه داری انگار وقت آن رسیده او به جای امپراتور وعده ها، مشتش را باز کند و بگوید: ایران و ایرانی ها را مثل کف دست می شناسم. آنچه می خوانید شاید از اندک گفت و گوهای غیرفوتبالی برانکو باشد، درباره عید نوروز، زندگی در ایران و ایرانی ها... با ما باشید تا انتخای این گپ نوروزی با سرمربی کروات پرسپولیس...

 

 

شما سال ها در ایران زندگی کرده اید در دو مقطع و حالا طبیعی است به طور نسبی با عید نوروز آشنا باشید اما دوست داریم به ما از اولین مواجهه خود با این عید بگویید.

من اولین بار از طرف بلاژویچ به کار در ایران دعوت شدم. وقتی چیرو به من پیشنهاد داد با هم به ایران برویم و یک ماجراجویی تازه را تجربه کنیم، طبیعی بود درباره کشوری که قرار است در آن زندگی کنم، تحقیقی داشته باشم. قبل از ما، مربیانی در ایران فعالیت می کردند که آن زمان غیر از وینگو، با بقیه ارتباط نداشتم و به بگوویچ این دسترسی نبود که تماس بگیرم و حرف بزنم.

دوستی در زاگرب داشتم که از منطقه سکونت من در کرواسی دور بود اما می شد او را از طریق تلفن پیدا کرد. او اصلیت بوسنیایی داشت و سال ها در ایران به عنوان دانشجو و مقطعی هم کارمند سفارت فعالیت می کرد. چند روز به شکل پراکنده درباره ایران حرف زدیم. به موازات اینکه فهرست بازیکنان تیم ملی شما را زیر و رو می کردم، فیلم بازی شما با یوگسلاوی، آمریکا و آلمان در جام جهانی را می دیدم و صحنه هایی از بازی دوستانه خودمان با شما در ذهنم بود؛ درباره زندگی در ایران هم اطلاعات می گرفتم.

یکی از اولین چیزهایی که متوجه شدم، همین بود که تقویم شما براساس تاریخ میلادی نیست و یک تقویم خورشیدی دارید که با بهار شروع می شود و دوباره با آغاز بهار به پایان می رسد. برایم جالب بود که در این تقویم طبیعت است. همان جا چیزهایی درباره عید نوروز شما شنیدم. این اولین باری بود که اسم نوروز به صورت جدی به گوش من خورد.

این دوست شما، دیگر چه چیزهایی درباره ایران گفت؟

خیلی چیزها، درباره آب و هوای ایران که با چند ساعت رانندگی از یک منطقه گرم به یک منطقه سرد می رسید یا وقتی سوار هواپیما می شوید؛ برای یک پرواز داخلی تنها پیراهنی که به تن دارید برای آن هوا زیاد هم هست اما وقتی یک ساعت بعد از هواپیما پیاده می شوید، نیاز دارید خودتان را با لباس گرم بپوشانید.

 
درباره مردم شما حرف زد که آن زمان جمعیت جوان بیشتری داشتید و این دوست من، ایران را یک کشور جوان می دانست. درباره خونگرمی مردم، علاقه مردم به فوتبال و سینما و موسیقی... اینکه از هر اتومبیلی صدای آهنگ می شنوی و مردم اقشار مختلف را در سنیماها می بینی. البته یک چیزی یادم آمد، این دوستم وقتی به من از عید نوروز شما گفت، ذهینت قبلی داشتم، سال ها قبل در مطالعاتی که پیرامون تمدن های کهن داشتم، با این عید به عنوان یک آیین باستانی آشنا شده بودم ولی با حرف های این دوست، به شکل جدی به نوروز فکر کردم.
 

 

البته منظور ما از مواجهه با نوروز، اولین سالی بود که در ایران اقامت داشتید.

در ایران دیگر چاره ای نداشتم جز اینکه همه چیز را از رضا چلنگر بپرسم (خنده). اگر او می گفت خوب است، بارو می کردم و اگر می گفت بد است هم چاره ای نبود. نمی دانید رضا چقدر به همین شکل روی من نفوذ کرد. (خنده)

یعنی چلنگر شما را در ایران با عید نوروز آشنا کرد؟

این که شوخی بود. خواستم یادی کنم از رضا که خیلی چیزهای خوب ایران را به من آموخت. بگذارید یک موضوع جالب برا برای شما تعریف کنم. ربطی به نوروز ندارد اما جالب است. شما ایرانی ها عادتی دارید که موقع ورود به جایی، برای عبور از در، تعارف می کنید. آن اوایل که رضا این کار را می کرد، من متعجب بودم، می گفتم یعنی آن طرف در اتفاق غیرمنتظره ای در کمین ماست که رضا دوست ندارد اول خودش وارد شود.

 

شاید هم رضا از در می ترسید (خنده). بعد فهمیدم این یک نوع احترام و ادب است در فرهنگ شما جاافتاده و همیشه وقتی پیاده هستید حق تقدم را به همراه خود می دهید اما موقعی که پشت فرمان می نشینید، این کار را نمی کنید!

خوب نیست آدم کمبود رفیق خودش را به رویش بیاورد (خنده) داشتیم درباره نوروز صحبت می کردیم... به همان بحث برگردیم، بهتر است...

ترافیک و رانندگی در ایران جذاب است. شما انگار در گرماگرم یک رالی و یا در یک پارکینگ بزرگ هستید. بگذریم، اولین بار وقتی در زمستان، خیابان ها ناگهان شلوغ شد و تکاپوی مردم زیاد شد، متوجه شدم در حال نزدیک شدن به یک روز خاص هستیم و رضا برای من توضیح داد این همان نوروز است که در برنامه ریزی فدراسیون می گویند می توان در آن برنامه اردو گذاشت.

 

آنجا بود که متوجه شدم مردم ایران در آستانه نوروز لباس نو می خرند، اگر توان مالی داشته باشند، اتومبیل خود را عضو می کنند، لوازم خانه را تغییر می دهند و بعد هم با تعطیلات نوروزی آشنا شدم. اینکه ناگهان خیابان های تهران خلوت شد و سال های بعد آرام آرام خودم هم در فضای نوروز قرار گرفتم. سال اول از بیرون تماشا می کردم. سال های بعد داخل ماجرا بودم.

الان چقدر با نوروز آشنایی دارید؟

دروغ نیاشد تقریبا به اندازه خود شما!

می شود هر چه درباره نوروز می دانید بگویید.

عیدی است که ریشه در تاریخ کهن شما دارد. نماد نوشدن طبیعت است. به شوخی اش این می شود که شما هر چه کار دارید، می گذارید برای روزهای منتهی به نوروز و با شتاب آماده عید می شوید. خارج از شوخی هم نوروز برای شما حکم ورود به سال نو را دارد و دوست دارید وقتی وارد سال نو می شوید، مرتب و شیک باشید. حداقل در ظاهرا نسبت به سال قبل فرق کنید. این چیزی است که من دریافت کردم.

درباره سفره هفت سین چطور؟

در باور مردم ایران زمین، به وقت نوروز سفره ای پهن می شود از انواع خوراکی ها و نمادهایی که با حرف «س» فارسی آغاز می شود. البته گل هست، آیینه و ماهی هم هست و خوراکی هایی که جای انار شب یلدا در آن خالی است. (خنده) من فکر می کنم شما باید انار را هم با خودتان سر سفره هفت سین داشته باشید. هم قرمز است و هم خوشمزه!

 
 
 

شما تا به حال در ایران سفره هفت سین پهن کرده اید؟

خودم نه، من در ایران حتی درختچه کریسمس هم تزیین نکردم. نه اینکه آدم بی ذوقی باشم، نه اصلا این طور نیست اما این مدل کارها را همسرم معمولا انجام می دهد. البته حداقل سه تا چهار بار پای سفره هفت سین بوده ام. یک بار باشگاه این کار را کرد، یک بار فدراسیون، بار دیگر در هتل محل اقامت مان برای ما این سفره را  تدارک دیدند و یک بار هم دستیارانم و من از هرکدامش خاطره دارم.

از خوراکی های هفت سین شما کدام را دوست دارید؟

من آجیل را ترجیح می دهم. البته انار شب یلدا هم هست. شب یلدا یک بار تلویزیون دعوت بودم، هر کار کردم، نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و انار را خوردم و لباسم هم قرمز شد! سیب قرمز، ماهی قرمز و انار قرمز کنار هفت سین باشد بهتر است.

چهارشنبه سوری چی؟ با چهارشنبه سوری هم آشنایی دارید؟

این که جشن نیست. جنگ است. در مطالعات تاریخی خوانده بودم چهارشنبه سوری جشن ایرانی هاست اما با سر و صدایی که راه می افتد، بیشتر به میدان جنگ شباهت دارد و ترجیح آدم ها این است که به جای شرکت در این جشن، اصلا از خانه بیرون نروند! البته ما هم در کرواسی جشنی مشابه چهارشنبه سوری شما داریم.

شما هم از آتش می پرید؟

نه، مثل مراسم قاشق زنی که در ایران انجام می شود و بچه ها صورت خود را با پارچه می پوشانند و به خانه همسایه ها می روند و آجیل و شکلات می گیرند. در ماه دوم میلادی هر سال، ما در یک شب خاص، چیزی شبیه همین داریم که جوانان در حالی که صورت خود را پوشانده اند، با یک ظرف جلوی در خانه می آیند و صاحبخانه از خوراکی هایی که در خانه دارد به آنها می دهد.

شما در ایران عیدی می دهید و می گیرید؟

سال های اول خیلی خوب بود چون فقط عیدی می گرفتیم اما حالا عیدی می دهم. چند برابر عیدی هایی که می گیرم عیدی می دهم.

 

 

پول نقد عیدی می دهید؟

من به هیچ وجه دنبال ارزش مادی هدیه ای که رد و بدل می شود، نیستم. هدیه باید همراه یک حس خوشایند باشد. من و خانواده ام در کریسمس هم به یکدیگر عیدی گران قیمت نمی دهیم. امکان ندارد چنین کاری کنیم. شکلات، کراوات، قهوه، سی دی و محصولات فرهنگی و کتاب. چون دوست ندارم به کسی هدیه گران قیمت بدهیم و او برای جبران کردن به زحمت بیفتد. هدیه نباید کسی را آزار بدهد. من گاهی اوقات عطر هدیه می دهم و بیشتر شکلات و قهوه...

در حرف های تان به خلوت شدن تهران در ایام نوروز اشاره کردید، انگار از ترافیک بیزار هستید.

بیزار که نه، ترافیک، جزیی از زندگی در یک کلانشهر است. البته تهران دیگر از کلانشهر فراتر رفته و ابرشهر شده است. دوره قبلی که من در ایران زندگی می کردم، تهران کلانشهر بود اما حالا با ساختمان های بزرگ، شهرسازی نوین و شلوغی سرسام آور و سرعت بالای زندگی، از کلانشهر فراتر رفته است. تهران حالا جایی برای کار است، نه زندگی.

نسبت به دوره قبلی که در ایران بودید، مردم ایران چه تغییری داشتند؟

مردم ایران همچنان باعاطفه و خونگرم هستند، به خصوص در قبال من خیلی با محبت رفتار می کنند اما در مجموع همان سرعت زندگی که گفتم، باعث شده مردم فرصت زیادی برای وقت گذراندن با هم نداشته باشند و خانواده های چند نفره و جمع های چندنفره تبدیل به اجتماع چندنفره و جمع های چندنفره تبدیل به اجتماع چند آدم تنها شده است.

این خوب نیست، این خوشایند نیست. کشوری که فرهنگ و تمدن غربی دارد، نباید اجازه بدهد تکنولوژی علیه خودش عمل کند. شما همین الان به میز بغلی دقت کنید. این دو نفر احتمالا یک زن و شوهر جوان هستند که به کافی شاپ هتل آمده اند تا با هم وقت بگذارنند. رابطه شان هم ظاهرا باید خوب باشد که الان کنار هم هستند اما اکثر دقایق هر کدام با گوشی مشغول هستند. شما این را جدی نمی گیرید.

 

 

شما چه توصیه ای دارید؟

من معتقدم اعضای خانواده وقتی دور هم جمع می شوند، باید گوشی تلفن همراه را کنار بگذارند. این چیزی است که به آن معتقدم. شما می توانید یک سبد تهیه کنید و همان طور که وقتی وارد خانه می شوید، سوییچ اتومبیل را کنار می گذارید، لباس بیرون را از تن در می آورید، تلفن همراه خودتان را هم داخل این سبد بگذارید.

راهکار جالبی بود...  چه دعا و آرزویی در سال جدید می کنید؟

آرزوی سلامتی برای خانواده ام. اعضای خانواده در فعالیت های خود موفق باشند. ساعت های بهتری را با هم بگذرانیم. از حریم همبستگی خانواده دفاع کنیم. برای خودم هم در فوتبال آرزوهایی دارم، مثل قهرمانی با پرسپولیس در ایران و آسیا و برای همه مردم هم سال سلامتی، صلح و آرامش را آرزو می کنم، با رفاه و آسایش بیشتر...