رفتن به ورزشگاهی که هیچ گاه بانوان ایرانی اجازه ورودش را نداشتند آنقدر آنها را به وجود آورده بود که فرقی نمیکرد که ۲۰ سال سن دارند یا ۵۰ سال. درست مثل کودکی که با رویای رسیدن به بهترین اسباب بازیاش ذوق زده میشود، بانوان ایرانی هم جلوی در شرقی ورزشگاه آزادی بابت تمام شدن این انتظار و رسیدن به آرزویشان ذوق و شوق داشتند. آنها خوشحال از این بودند که این بار کسی قرار نیست جلویشان را بگیرد. کسی قرار نیست بگوید جایت اینجا نیست و بهتر است تا مأموران نیامدهاند صحنه را ترک کنی.
چهار ساعت پیش از شروع بازی، بانوان در گرمای سوزناک و مقابل پارکینگ ورزشگاه با شیپورهای خود ایران را تشویق میکردند. شاید آنها تا به حال این چنین در شیپوری ندمیده بودند و ساز و کار آن را هم خوب نمیدانستند اما هر طور بود دست از تلاش و تشویق برنداشتند.
زمانی که درها باز شد باید چشمان پر از اشک، لبخند روی لب، خوشی از ته دل و قدمهای پر از غرور بانوان را میدیدید. چهره آنها در آن لحظه یک دنیا حرف داشت.
وقتی از آخرین بازرسی عبور کردند و به تونل منتهی به جایگاه خود رسیدند. چمن خوشرنگ آزادی چنان جلوی چشمهایشان خودنمایی میکرد که سرانجام بغض فرو خورده سالها انتظارشان شکسته شد. هیچ چیز مهمتر از این نبود که یک صندلی از ورزشگاه آزادی به آنها اختصاص داده شده است.
بانوانی که سالها فرهاد مجیدیها و علی کریمیها را در خانه تشویق میکردند و حسرت از نزدیک دیدن محبوبشان تا ابد بر دلشان مانده بود حالا به بازیکنانی رسیدند که فرقی نمیکرد کدام یک از آنها را با فریاد، صدا خواهند زد.
مثل تمام بازیهای گذشته تیم ملی که آقایان استقبال چندانی نمیکردند، بازی ایران و کامبوج هم ورزشگاه تقریباً خالیِ آزادی تو ذوق میزد. البته اگر فدراسیون بلیتهای بیشتری به بانوان میفروخت بدون تردید سکوها بیش از این ها پر و آزادی با حضور حداکثری آنها زیباتر هم میشد.
بازی برگزار شد و برخلاف آقایان که ساکت نشسته بودند و تنها بازی را تماشا میکردند. بانوان با جنب و جوش بسیار زیاد و تشویقهای کر کننده خود یک لحظه هم آزادی را به حال خود رها نمیکردند. درواقع بانوان به آقایان درس تشویق تا آخرین لحظه تیمشان را یاد دادند. درس بدون ناسزا شعار دادن را، درس هوادار نمونه بودن یک تیم را.
بازی بین ایران و کامبوج با خوش قدمی بانوان و بدون اینکه خونی از دماغ کسی بچکد یا مشکلی خاصی پیش بیاید با حساب ۱۴-۰ به نفع تیم ملی کشورمان تمام شد. دل کندن از آزادی برای بانوان با ترس از اینکه نکند اولین و آخرین باری باشد که به ورزشگاه میآیند، سخت شده بود. اما به هر طریقی آنها با آزادی وداع کردند و دلخوش به اینکه هفته بعد هم برای بازیهای لیگ پایشان به استادیوم کشیده و اجازه ورود به آنها داده میشود، از ورزشگاه خارج شدند.
اما حالا پس از این اتفاق شیرین نوبت مسؤولانی که تمام این سالها نگران حضور بانوان در استادیومها بودند، است که از تماشاگران خانم تشکر کنند و بگویند ورزشگاه آزادی با تشویقهای بی امان شما حس و حال دیگری داشت. باز هم میشود شماها در ورزشگاه حضور داشته باشید و بازی مهیج دیگری را کنار هم به نظاره بنشینیم.
نویسنده: زهره فلاح زاده